محل تبلیغات شما



امام حسن علیه السلام نیمه ماه مبارک رمضان بنا بر مشهور ، روز میلاد مسعود امام حسن مجتبی علیه السلام سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه وآله و سرور جوانان اهل بهشت است . بعد از آن که آن حضرت متولد شد ، امیرالمؤمنین علیه السلام او را نزد حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله برد ، آن حضرت زبان مبارک خود را در دهان او نهاد ، و او شروع به مکیدن زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، سپس رسول خدا پرسید آیا برای او نامی نهاده اید ؟ امیر مؤمنان عرض کرد : بر شما در نام او سبقت نمی گیرم آن حضرت نیزفرمود : من هم بر پروردگار خود سبقت نمی گیرم . پس خداوند متعال جبرئیل را نازل کرد و فرمود : از برای محمد پسری متولد شده ، سلام مرا به او برسان و تهنیت و مبارک باد بگوی و بگو که علی نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسی ، پس او را به اسم پسر هارون نام گذاری نما . و اسم پسر هارون به زبان عربی حسن » است . به اعتراف شیعه وسنی اویکی ازپنج نفری است حضرت محمد صلی الله علیه وآله وحضرت علی و حضرت فاطمه وحضرت امام حسن وحضرت امام حسین علیهم السلام » که آیه شریفه تطهیر در شأن آنان نازل شد. او کسی است که خداوند عالم هر رجس و پلیدی را از روح او زدود و قلبش را به طهارتی مطهر فرمود که خزینه اسرا ر کتاب او باشد . همچنین شیعه و سنی روایت نمودند که خداوند به وسیله امام مجتبی و برادرش امام حسین علیهما السلام بهشت را زینت نموده است . هنگام وضو بندهای بدن آن حضرت می لرزید و رنگش زرد می گشت ، از آن حضرت سؤال شد ، فرمود : حق است بر هر کس که نزد پروردگار عرش بایستد ، که رنگ او زرد شود و بندهای بدنش بلرزد. حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از پدر خود از امام زین العابدین علیه السلام روایت می فرماید : که حسن بن علی عابدترین اهل زمان خود بود ، زاهدترین و فاضل ترین آنان بود ، اگر حج می نمود پیاده و گاه پا می رفت ، و هر گاه مرگ را به خاطر می آورد گریه می نمود ، و اگر قبررا به یاد می آورد می گریست ، واگربرانگیختن قیامت را به یاد می آورد ، می گریست واگر عرض بر خداوند تعالی را به یاد می آورد غش می کرد ، و اگر به نماز می ایستاد بندهای بدنش می لرزید ،و اگربهشت و دوزخ را به یاد می آورد همچون مار گزیده مضطرب می شد و از خدا بهشت را مسألت می نمود و از آتش دوزخ به خدا پناه میبرد و از قرآن آیه یا ایها الذین آمنوا» نمی خواند مگر این که می گفت : لبیک اللهم لبیک، و در هیچ حالی از احوالش دیده نمی شد مگر این که ذاکر خداوند سبحان بود و زبانش راستگوترین مردم و پیامش فصیح ترین آنان بود . حلم آن حضرت همچون آفتاب برای دوست و دشمن آشکار است ، از جمله چنین نقل کرده اند : معاویه،مروان را عامل مدینه کرد ، و او هر جمعه بر منبر به امیرالمؤمنین علیه السلام ناسزا می گفت ، چون امام علیه السلام از دنیا رفت ، زیر جنازه آن حضرت گریه می کرد . امام حسین علیه السلام رفتار او را در حیات آن حضرت به او تذکر داد که چه مصیبت ها که بر او وارد کردی ، گفت : با کسی آن رفتار را کردم که حلم او از کوه سنگین تر بود . کسی که دشمن ،بردباری او را این چنین بستاید ، و ابر عداوت ، حجاب آفتاب کمالات او نشود و دشمن بر او اشک بریزد ، جا دارد که چشم روزگار بر او خون گریه کند . از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده است که : هر کس بر او حسن» گریه کند ، چشمش کور نشود در روزی که چشم ها کور می شود ؛ و هر کس بر او محزون شود ، قلب او محزون نشود در روزی که قلب ها محزون می شود ؛ و هر کس او را در بقیع زیارت کند قدمش بر صراط نمی لرزد ، روزی که قدم ها در آن روز می لرزد. شایسته است کسانی که به زیارت حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام مشرف می شوند همراه با خضوع و خشوع و با پای در آن مزار مقدس وارد شوند و قبر مطهر امام مجتبی علیه السلام رادر کنار قبور مطهر سه امام دیگر زیارت کنند. صلوات الله علیهم اجمعین. پنج حدیث از کلمات نورانی امام مجتبی علیه السلام : ما تشاور قوم إلا هدو إلی رشدهم . هیچ مردمی م نکنند مگر این که به رشد و درستی رهبری شوند . الخیر الذی لا شرّ فیه : الشکر مع النعمة و الصبر علی النازلة . خیری که شر ندارد شکرهمراه با نعمت است و صبر بر مصیبت و ناگواری وسئل عن المروة ؟ فقال : شحّ الرجل علی دینه ، و اصلاحه ماله، وقیامه بالحقوق از حضرت سؤال شد مروت چیست ؟ فرمود : دریغ کردن شخص بر دینش مواظبت بر دینش » و اصلاح نمودن مالش ، و برپاداشتن حقوقش . الفرصة سریعة الفوت ، بطیئة العود . فرصت به سرعت فوت می شود ، و به کندی بر می گردد. علیکم بالفکر فإنه حیاة قلب البصیر و مفاتیح أبواب الحکمة . تفکر نمائید که فکر ، حیات قلب شخص با بصیرت است و کلید درهای حکمت .

امام مهدی(عج) در قرآن

آیا در قرآن اشاره ای به امام زمان شده است؟

اشاره: مقالة حاضر به بررسی آیاتی از قرآن کریم پرداخته است که دو فرقة شیعه و سنی در ذیل آنها روایاتی تفسیری دربارة امام مهدی(ع) نقل کرده اند. این آیات که تعدادشان بالغ بر هشت آیه می باشد به ترتیب از ابتدا تا انتهای قرآن به صورت ذیل بررسی شده اند:medium_images_8.jpg
ابتدا روایات تفسیری فریقین در ذیل هشت آیه که مجموعاً 44 روایت از شیعه و 65 روایت از اهل سنت می باشد به صورت دسته بندی نقل شده و سپس به بررسی مقارنه ای و تطبیقی این روایات از نظر محتوا و سند پرداخته شده است.
لازم به ذکر است که به دلیل اختصار از ذکر متن عربی روایات و سند آنها خودداری شده است.
مقدمه
الف ـ تبیین موضوع
قرآن کریم» و سنت نبوی» دو شجرة طوبای برآمده از یک ریشه مبارک اند و هر دو متعلق به یک قانون گذارد. بی تردید قرآن مجید، اعتقاد مسلمانان به ایدة ظهور مهدی(ع) را که از رسول اکرم(ص) متواتر بوده، با مجموعه ای از آیات شریفه تأیید کرده است؛ آیاتی که بسیاری از مفسران آنها را بر امام مهدی(ع) تطبیق کرده اند که ظهورش در آخرامان نوید داده شده است. هرگاه مطلبی از پیامبر(ص) متواتر گردد، ناگزیر باید پذیرفت که قرآن حکیم آن را یک سره مسکوت نگذارده است، هر چند عقول ما به سادگی آن را در نیابد؛ زیرا خداوند متعال در وصف قرآن می فرماید:
و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء1
و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است بر تو نازل کردیم.
بنابراین استخراج این عقیده از آیات مبارکه بر عهدة کسی است که حقایق قرآنی را با فهمی در خور آن، درک کند و تردیدی نیست که بنا بر نص حدیث شریف ثقلین که نزد همة مسلمانان متواتر است،
اهل البیت(ع)» همتا و کفو قرآنند. از این رو، باید آیاتی را که ایشان بر ظهور مهدی(ع) حمل کرد ه اند، دلیل قرآنی ایدة مهدویت به شمار آوریم.
در این زمینه احادیث فراوانی از حضرات ائمه(ع) نقل شده است که در آنها آیات بسیاری بر حضرت مهدی(ع) و موضوع های مرتبط با آن حضرت تطبیق شده است. البته در نوشتار حاضر بخشی از این احادیث را ذکر می کنیم که مورد تأیید نصوص روایی و تفسیری مذاهب اهل سنت نیز باشد.
مراد از موضوع های مرتبط با مسئلة مهدویت مواردی است که در روایات تفسیری فریقین نقل شده و با احادیث مهدی(ع) پیوند دارد و باید آنها را یک جا بررسی نمود. این موضوع ها عبارتند از:
الف ـ لشکریان سفیانی و فرو رفتن آنها در سرزمین بیداء؛
ب ـ فرود آمدن حضرت عیسی(ع) از آسمان و نماز گزاردن وی پشت سر حضرت مهدی(ع)؛
ج ـ خروج دجال در آخرامان و کشته شدن وی به دست حضرت عیسی(ع)؛
د ـ أشراط الساعة و علائم قیامت.
ارتباط و پیوند این مسایل با بحث مهدویت توسط آیات و روایات در متن مقاله به تفصیل شرح داده شده است.
نکتة حائز اهمیت این است که علمای اهل سنت، روایات تفسیری مهدویت را به طور طبیعی مانند سایر روایات تفسیری بررسی یا نقد کرده اند و چنین نیست که این روایات را جعلی یا ضعیف شمرده باشند، بلکه بسیاری از این روایات در منابع روایی معتبر آنها ـ چنانچه خواهد آمد ـ نقل شده است.
هدف کلی این پژوهش، آشنایی بیشتر با کم و کیف روایاتی است که در مصادر روایی فریقین به تفسیر یا تأویل آیات شریفه قرآن در زمینة مهدویت پرداخته اند. در ذیل به برخی از سؤال ها که پاسخ آنها اهداف جزئی پژوهش را در بر می گیرد اشاره می کنیم:
از دیدگاه روایات تفسیری شیعه و اهل سنت چه تعداد از آیات قرآن مربوط به امام مهدی(ع) و مسایل مرتبط با آن حضرت می باشد؟ این روایات چه وجه اشتراک یا افتراقی با یکدیگر دارند؟ از نظر سند چه وضعیتی دارند؟ آیا مفاد این روایات با ظاهر و سیاق آیات سازگار است؟ دلالت این روایات بر موضوع امام مهدی(ع)، دلالت مطابقی است یا تضمینی، یا التزامی؟
ب ـ آشنایی با اصطلاحات
1. معنای تفسیر
1ـ1. معنای لغوی تفسیر: کلمه تفسیر در لغت به معنی روشن نمودن و تبیین» است. اهل ادب برای آن دو ریشه ذکر کرده اند که هر دو به معنای کشف» است:
الف ـ فسر؛ ب ـ سفر که مقلوب فسر» است مانند أسفر الصبح» یعنی صبح روشن شد. یا أسفرت المرأة من وجهها» یعنی زن روی باز کرد و صورتش نمایان شد.2
تفاوت این دو آن است که: سفر» به معنی کشف ظاهری و مادی و فسر» به معنی کشف باطنی و معنوی به کار می رود. چنانکه راغب اصفهانی می گوید: الفسر: اظهار المعنی المعقول».3
2ـ1. معنای اصطلاحی تفسیر: در مورد معنای اصطلاحی تفسیر، نظرات گوناگونی از سوی مفسران علوم قرآنی مطرح گردیده است.4 اما با بررسی احوال مفسران در قرون مختلف و بررسی عملکرد ایشان در کتب تفسیر، تعریفی واحد از علم تفسیر حاصل می شود، هر چند که ایشان به الفاظ و شکل های مختلف از آن تعبیر کرده باشند و آن بیان مقصود الهی از الفاظ و آیات قرآن کریم» است که در اینجا نوعی ارتباط و هماهنگی میان معنای اصطلاحی تفسیر و معنای لغوی و لفظی آن یعنی کشف و بیان» آشکار می گردد.5
نقش تفسیر، پرده برداری از مدلول لفظ و بیان معنای آن است در نتیجه بیان معنای ظاهری لفظ که از ظاهر کلام به ذهن می رسد، تفسیر نامیده نمی شود و به تعبیر شهید صدر، کشف و بیان در معنای آن است در نتیجه بیان در معنای کلمة تفسیر، به وجود درجه ای از خفا و پیچیدگی در معنا اشاره دارد به گونه ای که این پنهان بودگی و پیچیدگی از طریق عمل تفسیر، کشف و برطرف می گردد. البته گاهی اوقات ذکر معنای ظاهر نیز تفسیر و اظهار امر پنهان محسوب می شود، به دلیل این که گاهی اوقات نوعی خفا و پیچیدگی در کلام ظاهر نیز وجود دارد که احتیاج به اظهار و روشنگری دارد. بنابراین، تفسیر، مفهومی نسبی است، چرا که معنای واحد ممکن است نسبت به شخصی احتیاج به بیان و پرده برداری داشته باشد در حالی که نسبت به شخص دیگر چنین نیازی نباشد.6
در مجموع به نظر می رسد بهترین معنا برای واژة تفسیر»، معنای اخیر باشد که مورد تأیید بسیاری از مفسران و دانشمندان علوم قرآنی قرار گرفته است و منظور ما در این مقاله نیز همین معنا می باشد.
2. معنای تأویل
از آنجا که در بسیاری از روایات تفسیری علاوه بر تفسیر آیه، به تأویل آن نیز اشاره شده است یا این که فقط تأویل آیه را بیان کرده اند و با عنایت به این که واژة تأویل از واژه هایی است که در بین محققان دارای معانی مختلفی است، در این بخش به بررسی واژة تأویل پرداخته و مشخص خواهیم کرد که مقصود ما از واژة تأویل در این مقاله کدام یک از معانی آن است.
1ـ2. معنای لغوی تأویل: در تهذیب اللغة آمده است: أوْل» یعنی رجوع؛ و آل یؤوله إیالةً» یعنی او را ت و تأدیب کرد.7
ابن فارس در مقاییس اللغة آورده است: اول»، دارای دو اصل است: 1. ابتدای امر، که واژة اول، به معنای ابتدا از این اصل است؛ 2. انتهای امر، تأویل کلام به معنای عاقبت و سرانجام کلام، از این باب است.8
ابن اثیر در نهایه، بعد از ذکر معنای رجوع برای اول، می نویسد: مراد از تأویل، برگرداندن ظاهر لفظ از معنای اصلی است، به معنایی که دلیلی بر آن قائم است، که اگر آن دلیل نباشد، نباید از معنای ظاهری لفظ دست کشید.9
با توجه به آنچه از کتب لغت نقل شد، مجموعاً چهار معنا برای تأویل ارایه شده است:
1. مرجع و عاقبت؛ 2. ت کردن؛ 3. تفسیر و تدبیر؛ 4. انتقال از معنای ظاهری لفظ به معنای غیرظاهر.
در میان معانی چهارگانه مذکور، آنچه می تواند در تأویل کلام کاربرد داشته باشد، معنای اول، سوم و چهارم است و معنای دوم به تأویل کلام ارتباطی ندارد.
2ـ2 معنای اصطلاحی تأویل: این واژه هفده مرتبه، در هفت سوره و پانزده آیه از قرآن کریم به کار رفته است.
این کاربردها را می توان به صورت زیر خلاصه کرد:
ـ تأویل قول (آیات سوره های آل عمران/7، اعراف/53 و یونس/36 که درباره قرآن است)؛
ـ تأویل فعل (آیات سوره های نساء/59، اسراء/35 و کهف/78 و 82)؛
ـ تأویل رؤیا (آیات سورة یوسف/6، 21، 36، 37، 44، 45، 100، 101).
مفسران و دانشمندان علوم قرآنی پیرامون معنای تأویل در این آیات نظریات گوناگونی داده اند.10 در مجموع اگر بیان مصادیق خارجی آیات را جزء معانی باطنی آیات در نظر بگیریم می توان گفت واژة تأویل به معنای تبیین معانی باطنی و مصادیق مختلف آیات قرآن کریم می باشد و این همان معنایی است که در این مقاله از این واژه مد نظر است.
در بسیاری از روایات تفسیری در زمینة مهدویت تأویل های مختلفی از آیات قرآن ارایه شده که این تأویل ها شامل موارد ذیل است:
الف ـ گاهی آیة شریفه دارای مصادیق فراوانی در خارج بوده و بر همة آنها منطبق می شود که یکی از این مصادیق مربوط به بحث مهدویت می شود؛ و یا تحقق مفاد آیة شریفه بر دوران های مختلفی قابل انطباق است که یکی از این دوران ها مربوط به دورة امام مهدی(ع) می باشد. به عنوان مثال در دستة سوم روایات تفسیری شیعه در ذیل آیه 159 سورة نساء، تحقق و وقوع مفاد آیة مذکور در دوران رجعت دانسته شده است.
ب ـ ممکن است آیة شریفه دارای مصادیق مختلفی باشد یا مفاد آیه بر دوران های متفاوتی منطبق باشد اما مصداق اتمّ و اکمل آن توسط روایات تفسیری بر امام مهدی(ع) و مسائل مرتبط با آن حضرت انطباق یافته است. به عنوان نمونه دسته دوم روایات تفسیری شیعه در ذیل آیة 69 سوره نساء این چنین می باشند.
ج ـ گاهی نیز مصداق و تحقق عینی مفاد آیه منحصر به دوران امام زمان(ع) است که روایات تفسیری به بیان این مطلب پرداخته اند؛ از جملة این موارد دسته اول روایات تفسیری شیعه در ذیل آیه 33 سوره توبه می باشد که تحقق این آیه را در زمان ظهور مهدی موعود(ع) برشمرده است. بنابراین اگر در این مقاله مشاهده می شود که بسیاری از روایات تفسیری به تأویل آیات پرداخته اند منظور از تأویل، یکی از موارد سه گانه مذکور است.
ج ـ روایات تفسیری
1. آیة 69 سورة نساء
خداوند متعال می فرماید: و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبییّن و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین و حسن أولئک رفیقا.
و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرة کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته [یعنی] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگان؛ و آنان چه نیکو همدمانند.
روایات تفسیری شیعه
روایاتی که در مصادر شیعی در ذیل آیة مورد بحث وارد شده است به دو دسته تقسیم می شوند:
دستة یکم، روایات شأن نزول آیه: شیخ طوسی در کتاب امالی روایتی از امیرالمؤمنین(ع) دربارة شأن نزول این آیه نقل کرده است که به دلیل عدم ارتباط با بحث، از نقل آن پرهیز می کنیم.11

دستة دوم، تأویل آیه درباره امامان(ع): در تفاسیر روایی شیعه، هشت روایت تفسیری از پیامبر(ص) و ائمة هدی(ع) نقل شده است که تأویل این آیة شریفه را دربارة ائمه(ع) دانسته اند. از بین این روایات، دو روایت تصریح به نام امام مهدی(ع) دارد که به نقل یکی از آنها می پردازیم.12
در اصول کافی و تفسیر فرات کوفی حدیثی طولانی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که ضمن تأویل آیة مورد بحث درباره ائمه(ع)، امام مهدی(ع) را به عنوان یکی از هفت فرد افضل اهل بهشت معرفی کرده است. جهت اختصار به بخش هایی از این روایت که مورد بحث ما است اشاره می کنیم:
حضرت علی(ع) فرمود:
بهترین مردم در روزی که خداوند آنها را جمع می کند، هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب هستند که فضیلت و برتری آنان را جز کافر و جاحد، کسی انکار نمی کند. برترین انبیا، محمد(ص) است. برترین اوصیا، وصی محمد(ص) می باشد. برترین شهدا، حمزةبن عبدالمطلب و جعفربن ابی طالب هستند. [همچنین] دو سبط (پیامبر) حسن(ع) و حسین(ع) [جزو برترین های روز قیامت اند] و مهدی(ع) که خداوند او را از اهل بیت قرار داده است [هفتمین آنهاست] سپس این آیه را تلاوت فرمود: و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم.».13
روایات تفسیری اهل سنت
روایات تفسیری اهل سنت دربارة آیة مورد بحث به دو دسته تقسیم می شوند:
دستة یکم، روایات شأن نزول آیه: روایات شأن نزول آیه شریفه، در منابع روایی فریقین تقریباً یکسان و به یک شکل نقل شده است.14
دستة دوم، تأویل آیه دربارة اهل بیت(ع): چهار روایت در این زمینه در کتاب شواهد التنزیل آورده شده که به نقل یکی از آنها اکتفا می کنیم:
حذیفة بن یمان گفت:
روزی بر رسول خدا(ص) وارد شدم که آیه اولئک الذین أنعم الله علیهم.» نازل شد حضرت آن را بر من قرائت کرد. آن گاه گفتم: ای پیامبر خدا ـ پدر و مادرم به فدایت ـ اینان کیانند؟ همانا من خداوند را نسبت به ایشان پرمهر و محبت یافتم. فرمود: ای حذیفه مراد از نبیین» که خدا آنها را گرامی داشته است، من هستم؛ من اولین در نبوت و آخرین آنها در مبعوث شدن می باشم. منظور از صدیقین» علی بن ابی طالب است. هنگامی که خدا مرا به رسالت مبعوث کرد او اولین تصدیق کنندة من بود. مقصود از شهدا» حمزه و جعفر، مراد از صالحین» حسن و حسین دو آقای جوانان بهشت و منظور از حسن أولئک رفیقا» مهدی در زمان [ظهورش] است.15
بررسی تطبیقی روایات فریقین
صرف نظر از روایات شأن نزول، سایر روایات تفسیری در منابع روایی فریقین، تأویل آیة مورد بحث را دربارة ائمة هدی(ع) مطرح کرده اند؛ لیکن روایاتی که مربوط به اهل سنت می شوند تنها در کتاب شواهد التنزیل حاکم حسکانی نقل شده اند؛ اما با توجه به اینکه تعداد این روایات، چهار روایت می باشد می توان به این روایات اعتماد کرد.
در متن روایات دستة دوم، تأویل عبارت و حسن اولئک رفیقا» بر امام مهدی(ع) بعید می نماید؛ زیرا این عبارت، وضعیت رفاقت و همدمی مصادیق آیه را تبیین می کند و لذا در ظاهر به مهدی(ع) مرتبط نیست؛ اما احتمال دارد منظور این باشد که در دوران رجعت یعنی پس از ظهور آن حضرت این رفاقت و همدمی محقق شود چنانچه دو روایت از روایات یاد شده نیز تصریح به مهدی در دوران ظهورش» دارند.
همچنین افضلیت و برتری امام حسن و امام حسین(ع) بر حمزه و جعفر در بین شیعه قطعی است؛ اما تقدم ذکر نام آن دو بر حسنین(ع) در این روایات، دلیل بر برتری حمزه و جعفر نیست بلکه چون در زمان صدور این روایات، حسنین(ع) شهید نشده بودند بنابراین لفظ الشهداء» بر حمزه و جعفر اطلاق شده است.
در مورد سند روایات شواهد التنزیل باید بگوییم روایات اول و سوم، مسند16 و دو روایت دیگر موقوف می باشند. یکی از این روایات، نبوی است، دو روایت از ابن عباس و یکی از حذیفة بن یمان نقل شده و در سه روایت، تصریح به نام مقدس مهدی(ع) شده است.
روایات تفسیری هشتگانه شیعه ـ مطابق آنچه در تفسیر برهان نقل شده است ـ شامل چهار روایت مسند، سه روایت مرسل19، یک روایت موقوف و یک روایت مفرد20 می باشند.
در مجموع دلالت روایات تفسیری فریقین مبنی بر تأویل آیة مورد بحث درباره ائمه معصومین(ع) روشن و واضح است و ظهور آیة شریفه نیز آن را تأیید می کند. همچنین مسند بودن شش روایت از روایات فریقین نیز مؤید دیگری بر صحت این تأویل است.
2. آیة 159 سورة نساء
خداوند سبحان می فرماید: و إن من أهل الکتاب إلّا لیؤمننّ به قبل موته و یوم القیمة ی علیهم شهیداً.
و از اهل کتاب، کسی نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود، حتماً به او ایمان می آورد و روز قیامت [عیسی نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.
روایات تفسیری شیعه
روایاتی که در منابع شیعی ذیل آیه 159 نساء وارد شده است به پنج دسته تقسیم می شوند:
دستة یکم، ایمان اهل کتاب به عیسی(ع) در لحظة مرگ: یک روایت در منابع شیعه وجود دارد که مرجع هر دو ضمیر به» و قبل موته» را حضرت عیسی(ع) می داند. بنابراین معنای آیة شریفه چنین خواهد بود: و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر این که قبل از مرگ عیسی(ع) به او ایمان می آورد».
این روایت، مؤید کسانی است که می گفتند: عیسی(ع) هنوز زنده است و از دنیا نرفته و پس از ظهور حضرت مهدی(ع) از آسمان فرود می آید و همة یهود و نصارای موجود در آن روز به او ایمان می آورند. روایت یادشده در تفسیر قمی بدین صورت نقل شده است:
شهر بن حوشب می گوید: حجاج به من گفت: ای شهر، یک آیه از قرآن مرا گیج کرده، نمی فهمم معنایش چیست؟ پرسیدم: ای امیر آن کدام آیه است؟ گفت: آیة و إن من اهل الکتاب إلّا لیؤمنّن به قبل موته» است. به خدا سوگند با این که دستور می دهم گردن یک یهودی و یا مسیحی را بزنند و خودم تا آخرین رمقش می ایستم و به دقت نگاه می کنم ببینم لب ها را تکان می دهد و به حقانیت عیسای مسیح شهادت می دهد یا نه، چیزی نمی بینم بلکه لب ها همچنان بسته است تا بدن سرد شود با این حال چطور آیة قرآن خبر می دهد که هر یهودی و نصرانی در دم مرگش به عیسی(ع) ایمان می آورد؟ من به او گفتم: خدا امیر را اصلاح کند؛ معنای آیة شریفه آن طور که تو فهمیدی نیست. پرسید: پس به چه معناست؟ گفتم: عیسی قبل از به پا شدن قیامت از آن محلی که در آن قرار دارد نازل می شود و هیچ اهل ملتی باقی نمی ماند نه یهودی و نه غیریهودی مگر آن که قبل از مرگ وی به او ایمان می آورد و او پشت سر مهدی(ع) به نماز می ایستد. حجاج چون این بشنید از در تعجب گفت: وای بر تو! این سخن را از که آموختی و از چه کسی نقل می کنی؟ گفتم: محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب آن را برایم نقل کرد. در پاسخم گفت: به خدا سوگند که از سرچشمة زلال گرفته ای.21
دستة دوم، ایمان اهل کتاب به رسول خدا(ص) در لحظة مرگ: این دسته از روایات، ضمیر به» را به رسول اکرم و ضمیرقبل موته» را به اهل کتاب برمی گرداند؛ بنابراین معنی آیة شریفه به این صورت خواهد بود: و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر این که قبل از مرگ خودش، به رسول خدا(ص) ایمان می آورد».
این روایات را نمی توان به عنوان تفسیر آیه به شمار آورد بلکه تطبیق مصداقی بر مصداق دیگر است. به عبارت دیگر در این روایات ایمان به رسول خدا(ص) مصداقی از ایمان به عیسی(ع) معرفی شده است. چون اهل کتاب در لحظة مرگ به عیسی(ع) ایمان می آورند و عیسی(ع) نیز به آمدن پیامبر اکرم(ص) بشارت داده است؛ بنابراین هر کس از اهل کتاب پس از اسلام بمیرد در لحظة مرگ به رسول اکرم(ص) ایمان می آورد. لذا آیه در مقام بیان این مطلب است که ایمان به رسول خدا(ص) مصداقی از ایمان آوردن به حضرت عیسی(ع) است؛ زیرا قرآن می فرماید: و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما اتیتکم من کتاب و حکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءأقررتم و أخذتم علی ذلکم إصری قالوا أقررنا قال فاشهدوا و أنا معکم من الشاهدین.22
و یاد کن هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم سپس شما را فرستاده ای آمد که آنچه را با شما است تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و یاریش کنید. [آن گاه] فرمود: آیا اقرار کردید و در این باره پیمانم را پذیرفتید؟ گفتند: آری، اقرار کردیم. فرمود: پس گواه باشید و من با شما از گواهانم.
در تفسیر عیاشی سه روایت در این زمینه نقل شده است که به یکی از آنها اشاره می کنیم. وی به نقل از ابن سنان از امام صادق(ع) در مورد آیة مذکور روایت کرده که حضرت فرمود: منظور، ایمان اهل کتاب به محمد است.23
دستة سوم، ایمان همة مردم به رسول خدا(ص) در زمان رجعت: تنها یک روایت است که تأویل آیة شریفة مورد بحث را در دوران رجعت رسول مکرم اسلام(ص) دانسته و تصریح می کند که در آن زمان همه مردم به ایشان ایمان خواهند آورد. این روایت در تفسیر قمی چنین نقل شده است:
دربارة آیه شریفه و إن من أهل الکتاب.» روایت شده هنگامی که رسول خدا(ص) رجعت کند همه مردم به او ایمان می آورند.24
دستة چهارم، ایمان اهل کتاب به رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) در لحظة مرگ: در مصادر روایی شیعه یک روایت وجود دارد که می گوید منظور از آیة مذکور، این است که همة اهل کتاب، قبل از مردن به حقانیت رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) پی می برند. این روایت را عیاشی در تفسیرش آورده است.
وی به نقل از جابر از امام باقر(ع) دربارة آیة و إن من أهل الکتاب.» روایت کرده است که حضرت فرمود:
احدی از پیروان جمیع ادیان از اولین تا آخرین آنها نمی میرد جز اینکه به حقانیت رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) پی می برد.25
دستة پنجم، اقرار اولاد فاطمه(س) به امامت امام خود در لحظة مرگ: در تفسیر عیاشی روایتی است که می گوید منظور از آیه مذکور این است که هیچ یک از اولاد فاطمه(س) از دنیا نمی رود مگر اینکه به امامت امام خویش اقرار می کند.
وی از مفضل بن محمد روایت کرده که گفت:
از امام صادق(ع) دربارة آیه و إن من أهل الکتاب إلّا لیؤمنّن به قبل موته» سؤال کردم، حضرت فرمود: این آیه در خصوص ما نازل شده است؛ زیرا هیچ یک از اولاد فاطمه(س) از دنیا نمی رود تا اینکه به امامت ما اهل بیت اقرار کند. همان گونه که فرزندان یعقوب(ع) به نبوت یوسف(ع) اقرار نموده و گفتند: به خدا سوگند خداوند تو را بر ما برگزید».26
ادامه دارد.
پی نوشت ها:
1. سورة نحل (16)، آیة 89.
2. جوهری، صحاح اللغة، ماده سفر.
3. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده فسر.
4. نک:
الف. زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص148، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1408 ه‍ . ق.
ب. ابوحیان اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج1، ص14، بیروت، دارالفکر، 1403 ه‍ . ق.
ج. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج1، ص80، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1417 ه‍ . ق.
د. علوم القرآن عند المفسرین، ج3، ص 0.
ه‍ . ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج1، ص11.
و. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج1، ص4، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1417 ه‍ . ق.
ز. زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان، ج2، ص4، بیروت دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1406 ه‍ . ق.
5. الصغیر، محمد حسین علی، المبادی العامة لفتسیر القرآن الکریم بین النظریة و التطبیق، ص20 ـ 19، بیروت، دارالمورخ العربی، چاپ اول، 1420 ه‍ . ق.
6. حکیم، سید محمد باقر، علوم قرآن، ص215، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ چهارم، 1417 ه‍ . ق.
7. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ماده أول.
8. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ماده اول، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1411 ه‍ . ق.
9. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ماده اول، بیروت، دارالفکر، بی تا.
10. نک:
الف. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحکیم، الاکلیل فی المتشابه و التأویل، ص15، اسکندریه، دارالایمان.
ب. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج3، ص 25 و 45، همان.
ج. معرفت، محمد هادی، تلخیص التمهید، ج1، ص483 ـ 482، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوم، 14 ه‍ . ق.
د. شاکر، محمد کاظم، روش های تأویل قرآن، ص100 ـ 98، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 14 ه‍ . ق.
11. شیخ طوسی، امالی، ص621، قم، دارالثقافة، 1414 ق.
12. برای مشاهده روایت دوم نک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج1، ص142، قم، مؤسسة دارالکتاب للطباعة والنشر، ضمناً در تفسیر ابوالفتوح رازی، ج3، ص435 و منهج الصادقین، ج3، ص66 این حدیث از امام باقر علیه السلام نقل شده است.
13. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ج1، ص111، ح113 و 114، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ اصول کافی، ج1، ص450، ح34، دارالکتب الاسلامیة، الطبعة الثالثة، 1388 ق.
14. نک: تفسیر طبری، ج5، ص225؛ الدر المنثور، ج2، ص2.
15. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص199، ح209، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة ـ التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1411ق. سه روایت دیگر عبارتند از: ح 206، ح207 و ح208 در همین منبع.
16. مسند، حدیثی است که سلسله سند آن در جمیع مراتب تا معصوم مذکور و متصل باشد. (درایة الحدیث مدیر شانه چی، ص56).
17. موقوف، حدیثی است که از مصاحب معصوم نقل شود چه سلسله سند به صحابی متصل باشد و چه منفصل. (علم الحدیث مدیر شانه چی، ص160).
. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص124 ـ 125، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1415 ق.
19. مرسل، حدیثی است که آخرین راوی حدیث، مذکور یا معلوم نباشد. (درایة الحدیث مدیر شانه چی، ص80).
20. مفرد، حدیثی است که در طبقه اول فقط یک نفر آن را روایت کرده باشد گرچه در طبقات بعدی جمعی آن را نقل کرده باشد. (درایة الحدیث مدیر شانه چی، ص53).
21. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج1، ص158، همان؛ نیز نگاه کنید به مجمع البیان، ج2، ص137، تفسیر صافی، ج1، ص519، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص426، ح1 و نورالثقلین، ج1، ص571، ح662.
22.سورة آل عمران (3)، آیة81.
23. عیاشی، ابوالنضر، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج1، ص284، ح301، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، همچنین احادیث شماره 299 و 300 نیز مربوط به دسته دوم روایات تفسیری شیعه می باشد.
24. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج1، ص158، همان.
25. عیاشی، ابوالنضر، محمد بن مسعود، ج1، ص284، ح303، همان.
26. همان منبع، ج1، ص283 ـ 284، ح300.


موضوع: شیوه‌های نهی از منکرات
تاريخ پخش: 22/06/97

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه اللهم صل علی محمد و آل محمد
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

از اول تا هفتم محرم، هفته امر به معروف و نهی از منکر نامگذاری کرده‌اند. چرا؟ برای اینکه زمانی که امام حسین علیه‌السلام صحبت کربلا کردند، فرمودند: من می‌خواهم بروم کربلا که امر به معروف کنم. می‌خواهم نهی از منکر کنم. نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود؟ نمی‌بنید که جلوی باطل گرفته نمی‌شود؟ باید با یک نهضت و قیامی این رژیم را برداشت. رژیم بنی‌امیه منکر است. باید با نهی از منکر ریشه‌ی این رژیم را کند. مانند دندان فاسدی که می‌کشند. به مناسبت اینکه امام حسین علیه السلام فرمود که به کربلا می‌روم برای براندازی منکر، یعنی رژیم بنی‌امیه، و معروف را احیاء کنم. نام این هفته را هفته امر به معروف گذاشته‌اند.
1- کمترین کار در برخورد با منکرات
امر به معروف هم یک کار فنی است. یک کار عادی است که آدم وقتی گناهی را دید، حداقل عبوس کند. چون خیلی‌ها گناه می‌کنند برای اینکه مردم نگاهشان کنند. اگر شما نگاهشان نکردید، در ذوقشان می‌خورد و گناه نمی‌کنند. خیلی‌ها وقتی دست به یک حرکتی می‌زنند برای این است که مردم این‌ها را ببینند! مثلاً می‌گوید که من با یک نفس سه کیلو آبغوره سر می‌کشم. خوب بیخود سرمی‌کشی! غلط کردی! این چه کار غلطی است؟ اگر نگاهش نکنند آبغوره سر نمی‌کشد. وقتی دورش جمع می‌شوند، برایش کف زدند، این هم با یک نفس سه کیلو آبغوره سر می‌کشد. یعنی اگر خیلی از گناهکاران را نگاه نکنید، خودشان آرام می‌گیرند. منتهی این یک وظیفه عمومی است که اگر انسان به گناه رسید، لبخند نزند، شاد نباشد، به او بگوید که من از کار تو ناراحت هستم، کار تو درست نیست. و با قیافه نهی از منکر کند. این حداقل است.
حداکثرش باقدرت است. یعنی جلوی منکر را با قدرت بگیرد. مثل اینکه امام خمینی رحمة‌الله ریشه‌ی شاه را کند. رژیم پهلوی منکر بود. گاهی از بین بردن منکر قدرت می‌خواهد مانند قیام امام حسین علیه‌السلام، به پیروی از قیام امام حسین علیه‌السلام، قیام امام خمینی رحمة‌الله! این‌ها قدرت می‌خواهد. بعضی منکرها را باید با داد و فریاد و راهپیمایی و. بعضی منکرها را باید با شعر و مقاله و استیضاح و سؤال و. اگر کسی قدرت ندارد و هیچ کاری نمی‌تواند بکند، حداقل این است که آدم اگر گناهکاری را دید، عبوس کند. لبخند نزند و تحویلش نگیرد. چون این کار را می‌کند که شما تحویلش بگیرید. شما هم تحویلش نگیرید.
خداوند توفیق داد و من یک کتابی راجع به امر به معروف و نهی از منکر نوشتم، زمانی که این ستاد امر به معروف و نهی از منکر درست شد، این کتاب را در آن زمان به مناسبت نوشتم. امروز کتاب خودم را خواندم و نکاتی را دیدم.
2- عوامل ارتکاب گناه در جامعه
آن‌هایی که گناه می‌کنند همه یک دست نیستند. بعضی مسأله را نمی‌دانند. به شخصی گفتند ذبح شرعی باید باشد تا گوشت حلال باشد، گفت: خوب حلال است دیگر گوسفند است. گفتند خوب غیر از اینکه گوسفند است، قصابش هم باید بسم الله بگوید، مسلمان باشد، رو به قبله باشد. گفت: عجب این‌ها هم هست؟ من فکر کردم اگر گوسفند است، حلال است. می‌گفت: گوشت من حلال است، گفتند: چطور؟ گفت: گوسفند است دیگر! خوب چه کسی می‌کشد؟ بسم الله می‌گوید؟ رو به قبله می‌کشد؟ خوب این مسأله را نمی‌داند. خیلی‌ها که گناه می‌کنند به خاطر این است که مسأله را نمی‌دانند. یعنی واقعاً آدم اگر بداند این سیگاری که می‌کشد، گناه است! چون یک: پولش را آتش می‌زند! ریه‌اش را خراب می‌کند! هوا را هم کثیف می‌کند! می‌خواهی سیگار بکشی، خوب پولت را آتش بزن، چون پولت را که آتش بزنی، پول از بین رفته است، ولی ریه‌ات سالم است. اما اگر پول را دادی و سیگار خریدی و کشیدی، هم پولت رفته است، هم ریه‌ات رفته است. بعضی‌ها گناه می‌کنند و نمی‌دانند. مثلاً این خانم یا آقا وسواسی هستند. نمی‌دانند که آب زیاد ریختن اسراف است و اسراف گناه کبیره است. حتی بعضی از مقدسین ما هم مثلاً دارد وضو می‌گیرد، همینطور دستش بالاست، آب هم می‌رود، همینطور آب می‌رود، آب می‌رود، آب می‌رود. بابا شیر را باز کن، مشتت که پر شد ببند! اگر می‌توانی با یکی دو سطل آب ماشینت را بشویی، چرا شیلنگ می‌گیری؟ چون نمی‌داند که این اسراف است. نمی‌داند که اسراف گناه کبیره است. نمی‌داند که گناه کبیره عادل را فاسق می‌کند. بعضی‌ها منکر انجام می‌دهند و نمی‌دانند. برای آن‌هایی که نمی‌دانند باید کلاس گذاشت. کار طلبه‌ها و ون و صدا و سیما و ارشاد و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و ون و منبری‌ها این است. اگر نمی‌داند گناه می‌کند، باید یاد بگیرد. در مناجات هم داریم که عَصَيْتُكَ بِجَهْلِي‏» گناه کردم به خاطر این که نمی‌دانستم.
بعضی‌ها حکم را می‌دانند منتهی جدی نمی‌گیرند.
بعضی‌ها روی هوی و هوس گناه می‌کنند.
3- نقش خانواده در تربیت فرزندان
بعضی‌ها محیط خانوادشان خوب نیست. در خانه‌ای رشد کرده است که پدر و مادر نماز نمی‌خوانند این هم نمی‌خواند. در خانه‌ای رشد کرده است که دین و تقوا مطرح نیست، برای این هم دین و تقوی مطرح نیست. یعنی گیر در پدر و مادر است. قرآن یک آیه دارد که می‌فرماید حضرت نوح گفت: خدایا این مردم به قدری بد هستند که نسلشان هم دیگر خوب نمی‌شود. وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً» (نوح، 27) آیه‌ی قرآن است. یعنی این‌ها به قدری وضع خانوادگی‌شان بد است که نسل در نسلشان هم خوب شدنی نیستند. مانند بعضی از لباس‌ها هست که چنان چرک در تار و پودش فرو رفته است که دیگر با هیچ ماشینی تمیز نمی‌شود.
بعضی‌ها بچه‌مسلمان هستند، خانواده هم خوب است، اما تبلیغات سوء می‌شود. چرا به اینجا رسیده است؟ برای این است که از بس در گوشش گفته‌اند. خوب این باز دوای دیگری دارد. یعنی یک دردسر ممکن است چند ریشه داشته باشد. اینکه یک نفری گناهکار است، ریشه‌اش جهل است؟ شاید! خانواده است؟ شاید! تبلیغات سوء با این فضاهای مجازی است؟ شاید!
گاهی خیال می‌کند که اگر این گناه را بکند، روشنفکر است. مثلاً می‌گوییم که خوب اینجا را سبزی بکار، مصرف آبش کمتر است، سبزی هفته‌ای دو بار آب می‌خواهد، تو چمن کاشته‌ای و هر روز آبش می‌دهی. مصرفش آبش زیاد است. می‌گوید: مگر اینجا دهات است که سبزی بکاریم؟ اینجا اداره کل است. وزارتخانه است. اینجا سازمان فلان است. به اسم اینکه فکر می‌کند اگر چمن بکارد ترقی است، سبزی بکارد امّل است. فکر می‌کند چون روشنفکری است. یا اگر مثلاً حجابش اینطور باشد، مترقی است. و اگر حجابش خوب باشد، امّل است و ترقی را در این می‌داند.
4- نقش گناه در فساد جامعه
بعضی خیال می‌کنند که حالا این گناه من است و کاری به جامعه ندارد. این هم یک مشکل است. به بعضی وقتی می‌گویند گناه نکن، می‌گوید: به تو چه! عیسی به دین خود، موسی به دین خود! من و او را در یک قبر که نمی‌گذارند. اینطور نیست. گاهی وقت‌ها یک چیز کم سر از چیزهای بزرگ درمی‌آورد. قدیم که اسب داشتند و سوار اسب می‌شدند، نعل اسب را به پای اسب میخ می‌زدند. اگر میخ این نعل کج کوبیده شود، نعل از پای اسب در می‌آید، بعدش؟ اسب به زمین می‌خورد، بعدش؟ اگر روی این اسب یک فرمانده نظامی باشد، فرمانده سقوط می‌کند، بعدش؟ اگر فرمانده سقوط کرد ممکن است لشگر سقوط کند، بعدش؟ اگر لشگر سقوط کرد ممکن است کشور از دست برود. شما نمی‌توانی بگویی که حالا یک میخ است. بله یک میخ است. ولی می‌دانی این میخ چه کرد؟ مثال را حفظ کردید؟ این مثال برای ژاپنی‌هاست. می‌گویند میخ را بدکوبیدی، نعل در می‌آید، نعل که در آمد، اسب می‌افتد، اسب که افتاد، فرمانده می‌افتد، فرمانده که افتاد، لشگر سقوط می‌کند، لشگر که سقوط کرد، کشور از دست می‌رود. یعنی یک وقت می‌بینید که یک چیز جزئی است، مثلاً یک چوب کبریت است، ولی وقتی بر روی فرش گذاشتی، فرش آتش می‌گیرد، مسجد آتش می‌گیرد، آن وقت می‌بینی که یک حادثه رخ داد.
من یک وقت در مقابل این مثال ژاپنی‌ها یک مثال دیگری داشتم. حالا بزنم که بین ایران و ژاپن قاطی نشود. مثال من این بود. بچه‌ها در کوچه توپ‌بازی می‌کنند. توپشان خانه همسایه می‌افتد. در می‌زنند، حاج آقا سلام! ما بازی می‌کردیم، توپمان افتاد. بی‌زحمت توپمان را بدهید. این آقایی که بازی می‌کند فکر می‌کند که کار ساده‌ای اتفاق افتاده است. توپش افتاده است، در را می‌زند و می‌گوید توپم را بدهید. می‌گوید: بیا! فهمیدی چه شد؟ توپ که افتاد خورد به شیشه، پای شیشه بچه من خوابیده بود، شیشه روی صورتش ریخت و صورتش پاره شد. صورت دخترم را بخیه کردم. این در آینده هم چون صورتش بخیه خورده است، کسی او را نمی‌گیرد و عروس نمی‌شود. سرنوشت یک انسان بند به یک توپ پلاستیکی می‌شود. بعضی نمی‌دانند که بیخ گناهان به کجا ختم می‌شود. قرآن یک آیه دارد می‌فرماید که: وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم‏» (یس، 12)‌ نگاه به گناهش نکن، این گناه آثاری دارد. گناهان را ساده نگیرید. یک حرف زشتی کسی به شما می‌زند. مثلاً به شما می‌گوید: برو گمشو! به من می‌گوید: برو گمشو! این برو گمشو دو ثانیه طول می‌کشد. اما بیست سال اثر این فحش در دل من می‌ماند. هر وقت این آقا یا خانم را می‌بینم می‌گویم این یک روز به من گفت: برو گمشو! حرف دو ثانیه است اما اثرش.
شما یک سوزن به توپ فوتبال بزن، کل بازی لغو می‌شود. بابا سخت نگیر! حالا ما یک سوزن به یک گوشه‌ی توپ زدیم. بله! یک سوزن به یک گوشه‌ی توپ زدی، اما بازی برهم خورد. بعضی‌ها که گناه می‌کنند نمی‌دانند که این گناه چه اثری دارد؟ مثلاً می‌گوید: حالا خواهر و برادر هستیم و نگاه می‌کند. خوب به نامحرم که نگاه کردی، نگاهت را برنداشتی، چون نگاه که خورد طوری نیست، اگر نگاه کردی و اصرار کردی و با چشمانت خیره شدی، ممکن است عشق او در دل شما بیفتد و بعد این عشق تا کجا کشیده شود. ما خطرات آثار گناهان را نمی‌دانیم و ساده می‌گیریم. منتهی هر منکری.
پس چند رقم گناه داریم. یک گناه می‌کند و نمی‌داند که گناه است. دو گناه می‌کند و آثارش را نمی‌داند. گناه می‌کند حکمش را نمی‌داند، اصلاً نمی‌داند که گناه است. بسیاری از زن‌ها و مردهای مذهبی ما اسراف می‌کنند و اسراف خودشان را احتیاط و پاکیزه‌گری و النظافة من الایمان می‌دانند. به اسم نظافت و پاکی و طهارت اسراف می‌کنند. یعنی حکمش را نمی‌دانند. گاهی آثارش را نمی‌دانند. گاهی هوی و هوس است. گاهی محیط خانواده است. گاهی تبلیغات سوء است. گاهی گمان می‌کند که این گناه نشانه ترقی‌اش است. گاهی هم خیال می‌کند که این گناه او مربوط به خود اوست و کاری به جامعه ندارد. خلاصه گناهانی که می‌شود که ما بخواهیم نهی از منکر کنیم، ریشه‌ی گناهان این‌هاست. هر گناهی،
5- برخورد متناسب و شیوه مناسب
هر گناهی را باید از راهش وارد شد. یک آیه در قرآن داریم می‌فرماید: وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (بقره، 9) یعنی خانه که می‌روید، از درش وارد شوید. امام صادق علیه‌السلام فرمود این یعنی چه که خانه می‌روید از درش وارد شوید، یعنی هر کاری را از راهش وارد شوید. یک گناهی را باید آنکه قلم به دست دارد نهی از منکر کند، یک گناهی را باید آنکه زبان دارد، آنکه تریبون دارد، یک سری گناهان را باید امام جمعه، یک سری گناهان را باید خلبان، یک سری گناهان را باید یک فوتبالیست نهی از منکر کند. اگر بچه‌ها نشسته‌اند و فوتبال می‌بینند، وقت نماز هم می‌شود، بنده اگر بیایم و مسأله بگویم شاید گوش ندهند، اما اگر خود قهرمانان فوتبال بگویند: بچه‌ها! بیایید ده دقیقه نماز بخوانیم و بعد ورزش کنیم. آنجا امر به معروف این فوتبالیست اثرش از من ممکن است، بیش‌تر باشد. خوب این یک نکته!
نکته دیگر اینکه چطور امر به معروف کنیم؟ راه‌ها امر به معروف را من اینجا نوشته‌ام تا سی مورد در کتاب هست و بیست و دو موردش را من اینجا نوشته‌ام. شاید چند موردش را اینجا بگویم.
اول اینکه آدم توجه کند که ارزشش چقدر است. قرآن خیلی آیه دارد که می‌فرماید حواست جمع باشد، تو خیلی ارزش داری. آیاتش را بخوانم: خلق لکم»، ابر و باد و مه خورشید برای تو است. سخر لکم»، متاعا لکم» خداوند هستی را برای تو آفریده است. دیگر چه؟ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏» (حجر، 29) روح خدا در تو است. حیف هستی! ثمنک الجنة» حدیث داریم که قیمت شما بهشت است، ارزان خودتان را نفروشید. فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» (مؤمنون، 14) خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تین، 4) بهترین ساختمان‌ها را به تو دادم. تمام موجودات افقی هستند. حیوانات دریایی، صحرایی، هوایی همه افقی هستند. تنها حیوانی که سیخکی راه می‌رود، انسان است. أَحْسَنِ تَقْويمٍ»  بهترین ساختمان‌ها را به تو دادم. تو ظرفیتت تا بی‌نهایت است. قدر خودت را بدان. حیف است که این زبان این حرف را بزند. حیف است که این معده این غذا را بخورد. یکی از راه‌های امر به معروف این است که به افراد بگوییم که شما حیف هستید.
بعد هم در منکرات جزئی نمانید. گاهی یک منکرات کلانی از دست می‌رود. تابستان امسال را حساب کنیم. دوازده میلیون بچه مدرسه‌ای داریم تقریباً. پنج میلیون هم دانشجو داریم تقریباً. پنج میلیون و دوازده میلیون می‌شود هفده میلیون! یک میلیون هم معلم داریم تقریباً. هجده میلیون فرهنگی صد روز! هجده میلیون صد روز تلف شد! این منکر نیست؟ دولت با این تابستان چه کرد؟ ملت با این تابستان چه کرد؟ دانشگاه با این تابستان چه کرد؟ نمی‌شد بخشی از این هجده میلیون در این تابستان مهارتی یا هنری یاد بگیرند؟ ما تصمیم نگرفتیم که جلوی اسراف را بگیریم. امام سجاد علیه‌السلام در دعای مکارم الاخلاق یک جمله دارد می‌فرماید: وَ حَصِّنْ رِزْقِي مِنَ التَّلَف‏» خدایا رزق من را از تلف شدن حفظ کن. چند ساعت پای فیلم نشستیم و از این فیلم چه چیزی گیرمان آمد؟ اگر این فیلم یک چیزی یاد شما می‌دهد، مانعی ندارد. اما در هر چیزی که یاد می‌گیریم باید رشد باشد. قرآن بخوانم. حضرت موسی نزد حضرت خضر آمد. گفت: یک چیزهایی یادم بده که در آن رشد باشد. هَلْ أَتَّبِعُك‏» اجازه می‌دهی که بیایم و شاگردی‌ات را کنم، عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف،66) پیغمبر اولوالعزمی مانند حضرت موسی به حضرت خضر می‌گوید: یک چیزی یادم بده که در آن رشد باشد. حالا رشد مغزی، رشد ی، رشد اقتصادی، رشد بدنی. یک رشدی باید در آن باشد. وگرنه من نشستم و این رومه را خواندم و این مقاله را خواندم و این فیلم را هم دیدم، خوب چه چیزی رشد کرد؟ انقدر ما رساله و ده‌هزار پایان نامه دکتری داریم که در وزارت علوم خاک می‌خورد. این پایان‌نامه‌ها مدارکی است که آقایان دفاع کرده‌اند، تحقیقات و پژوهش کرده‌اند، رساله‌ای نوشته‌اند و از رساله دفاع کردند، و فوق و لیسانس و دکتر شده‌اند. اما حالا این پایان‌نامه‌ها کدامشان کدام مشکل از این مملکت را حل کرد؟
6- نقش کارهای خالصانه در رشد و کمال انسان
انسان بداند که اگر با عمل خود، اگر چهل روز عمل خالصانه داشته باشد، حکیم می‌شود. من انقدر ظرفیت دارم؟ حدیث‌های زیادی داریم که اگر هر کس چهل روز تمام کارهایش برای خدا باشد، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌کند. یعنی حرف‌هایی که می‌زند، حرف‌های پخته است. پس انسان خیلی ارزش دارد. تو می‌توانی. مردم چهار سال دانشگاه می‌روند و لیسانس می‌شوند. خدا گفته است: چهل روز اگر کارهایت صد در صد خدایی باشد، من تو را حکیم می‌کنم. هر کس تمام کارهایش برای خدا باشد، سلامی که می‌کند برای خدا باشد، درسی که می‌خواند برای خدا باشد، خدمت می‌کند برای خدا باشد، اگر کسی چهل روز همه‌ی کارهایش صد در صد برای خدا باشد، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌کند. ما تا این حد ظرفیت داریم. انسان می‌تواند تصرف در هستی کند. یعنی به جایی برسد که در هستی تصرف کند. مانند پیغمبران که معجزه می‌کردند و عصا اژدها می‌شد. چوب حیوان می‌شد. آهن در دست حضرت داود آب می‌شد. این‌ها را قرآن می‌گوید. شعر و خواب و تاریخ نیست. آهن در دست حضرت داود آب می‌شد. حضرت عیسی پرنده و مجسمه می‌ساخت، فوتش می‌کرد، می‌پرید. مرده را زنده می‌کرد. انسان اگر بداند چنین ظرفیتی دارد. می‌تواند در طبیعت اثر بگذارد. عجب! آن وقت نشستی تریاک می‌کشی؟ نشستی قماربازی می‌کنی؟ پای این آدم نشسته‌ای؟ نمی‌دانی که چقدر می‌ارزی! اگر انسان بداند که این قالی ابریشم است، با قالی ابریشم کف خیابان را تمیز نمی‌کند. کف خیابان را با یک چیز دیگری پاک کن. آخر قالی ابریشم گران است. تو قالی ابریشم را جر دادی و پاره کردی برای اینکه شیشه خانه‌ات را پاک کنی؟ اینکه ارزش ما چقدر است. بشر چقدر ارزش دارد.
انسان می‌تواند امام متقین باشد. وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» (فرقان، 74) هر کسی می‌تواند رهبر افرادی باشد. در خانه که هستند، دختری و پسری است، اما می‌تواند در خانه نقش‌آفرین باشد. خانواده امام حسین علیه‌السلام در کربلا را در نظر بگیرید. علی اکبر در کربلا به پدرش گفت: راه ما درست است؟ بله راه ما درست است. پس اگر راهمان درست است باکی نیست. شهادت طوری نیست. حضرت قاسم به عمویش گفت که، یعنی امام حسین علیه‌السلام از پسر برادرش پرسید، حضرت قاسم پسر امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود. به پسر 13 ساله برادرش که به کربلا آمده بود گفت: شهادت در راه است. گفت: اگر رژیم بنی‌امیه است، اگر این‌ها می‌خواهند حکومت کنند، احلی من العسل! شهادت از عسل برای من شیرین‌تر است. ببینید چقدر. یون ما خیلی‌هایشان، بیش‌تر در کشورهای دیگر، در کشور ما هم تک و توکی پیدا می‌شود، یک ذره پایین و بالا شود فرار می‌کنند. اما بچه 13 ساله در کربلا می‌گوید: اگر بنا باشد که حکومت، حکومت باطلی باشد، کربلا می‌آیم و شهید می‌شوم، و این شهادت از عسل شیرین‌تر است. این حرف‌ها حرف‌های. این‌ها را باید در دنیا تبلیغ کرد. کدام کشوری یک پسر 13 ساله‌اش اینطور می‌گوید؟ که رژیم فاسد باید برود، حتی به قیمت خون من و من خونم را هم می‌دهم. خونم را می‌دهم که رژیم فاسق برود و این خون دادن و شهادت از عسل شیرین‌تر است. در کدام کشوری یک چنین 13 ساله‌ای وجود دارد؟ در کدام کشوری یک چنین ساله‌ای وجود دارد؟ در کدام کشور یک چنین زنی وجود دارد که وقتی از حضرت زینب سلام‌الله‌علیها می‌پرسند: اوضاع را چگونه دیدی؟ فرمود: مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» هر چه دیدم زیبایی دیدم. حتی شهادت امام حسین علیه‌السلام هم در نزد من زیباست. من همه برادرهایم را دادم، بچه‌هایم را هم دادم، در عین حال هر چه دیدم زیبا دیدم.
7- زیبادیدن تلخی‌ها در راه خدا
من یک بار این را مثال زدم که یعنی چه هر چه را دیدم زیبا دیدم. گفتم سر سفره بچه که فلفل می‌خورد جیغ می‌زند، فلفل، ترشی، سرکه برای بچه بد است. دور می‌اندازد. بزرگ که می‌شود جیغ نمی‌زند، سرکه و فلفل را می‌خورد. بزرگ‌تر که می‌شود، پول می‌دهد و فلفل می‌خرد. یعنی فلفل همان فلفل است، منتهی در دهان بچه بد است، جیغ می‌زند، در دهان بزرگ‌تر جیغ نمی‌زند، با تندی می‌خورد. بزرگ‌تر که می‌شود، پول می‌دهد و فلفل تند می‌خرد. سختی هم همینطور است. وقتی بچه هستیم از سختی فرار می‌کنیم. وقتی بزرگ می‌شود.
امام در فیضیه وقتی مطهری را شهید کردند، فرمود: بکشید ما را، ما آماده هستیم. یعنی وقتی پهلوی امام خمینی حکومت اسلامی ترسیم می‌شود، می‌گوید: خون خمینی و مطهری طوری نیست. بکشید ما. این جمله برای امام است. به مناسبت شهادت شهید مطهری! کربلا جغرافیا نیست که شمال شرقی‌اش به کجا می‌خورد، جنوب غربی‌اش به کجا می‌خورد، کربلا تاریخ است. آدم‌هایش استثنایی هستند، حرف‌هایش استثنایی هستند، شرارت استثنایی هستند، برای هیچ مهمانی در طول تاریخ دوازده هزار نامه نیامده است. برای امام حسین علیه‌السلام دوازده هزار دعوت نامه آمد. ما با یک نامه دعوت به عروسی می‌رویم. با یک کارت به جلسه‌ای می‌رویم. دوزاده هزار نامه دعوت برای امام آمد. دعوت استثنایی است. تشنه بین دو نهر آب استثنایی است. علی اصغر شهادت بچه به روی دست، استثنایی است. ما زمان جنگ می‌گفتیم: کربلای ایران! اما در کربلای ایران با تانکر آب می‌بردند، آنجا اباالفضل علیه‌السلام با مشک هم نتوانست آب ببرد. هیچ چیز کربلا به هیچ کجای تاریخ نمی‌خورد. هیچ حادثه‌ی کربلا در هیچ کجای کره‌ی زمین نیست. هیچ کدام از حرف‌هایی که اصحاب امام حسین علیه‌السلام در کربلا زدند، در هیچ کشور و منطقه و تاریخی و در هیچ زمین و زمانی وجود ندارد. کربلا موضوعی استثنایی است.
بیننده‌ها سوم محرم بحث را گوش می‌دهند از همین جا یک سلامی بکنیم. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن‏وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏»
یکی دو دقیقه هم از مداح عزیز استفاده کنیم. [مداحی]
خدایا به حق محمد و آل محمد تمام کسانی که در طول تاریخ در راه قرآن و اهل بیت و امام حسین علیهم‌السلام هر رقم خدمتی کرده‌اند، از دنیا رفته‌اند، همه‌شان را با امام حسین علیه‌السلام محشور بفرما. ما و نسلمان و کشورمان و رهبرمان و همه ما را در پناه امام زمان علیه‌السلام از یاران باوفا و وفادار اهل بیت و قرآن قرار بده.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

سؤالات مسابقه»

1- هفته اول ماه محرم، به چه عنوانی نامگذاری شده است؟
1) قیام و انقلاب و مبارزه
2) امر به معروف و نهی از منکر
3) تجلیل از شهیدان و ایثارگران
2- آیه 27 سوره نوح به کدام یک از عوامل تربیت اشاره دارد؟
1) خانواده
2) معلم و مربی
3) جامعه
3- بر اساس قرآن، چه چیزی در کارنامه هر انسانی ثبت می‌شود؟
1) کارهای خوب و بد
2) آثار کارهای انسان
3) هر دو مورد
4- بر اساس روایات، چهل روز عمل خالصانه، چه نتیجه‌ای به دنبال دارد؟
1) آمرزش گناهان گذشته
2) دریافت حکمت الهی
3) دریافت رحمت الهی
5- آیه 74 سوره فرقان به چه امری اشاره دارد؟
1) الگو بودن برای متقین
2) الگو گرفتن از متقین
3) الگو گرفتن از پیامبران


موضوع: کربلا، اوج کمالات بشری
تاريخ پخش: 19/07/97

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

در کربلا هر چیزی بود حقش بود. یعنی دیگر از این بالاتر نمی‌شود مثل یک محصلی که فیزیک و ریاضی و شیمی و ورزش و اخلاقش بیست است. نوزده و نیم ندارد. خداوند می‌فرماید: کارهایی که من می‌کنم نمره نوزده و نیم نیست. همه احسن است. أَحْسَنَ‏ كُلَ‏ شَيْ‏ء خَلَقهُ» (سجده/7) هرچه آفریدم نمره بیست است. أَحْسَنِ‏ تَقْوِيم‏» (تین/4) در ساختن بشر بهترین ساختمان‌ها را به شما دادیم. أَحْسَنَ‏ الْقَصَص‏» (یوسف/3) قصه‌های قرآن بهترین قصه است. در قرآن کلمه أحسن» زیاد است. می‌گوید: کارهای ما أحسن است. بعد می‌گوید: دیدی کارهای من احسن است، می‌خواهم تو هم احسن باشی. فَيَتَّبِعُونَ‏ أَحْسَنَه‏» (زمر/) حرف‌ها را گوش بدهید ببینید چه کسی بهترین است. يَقُولُوا الَّتِي‏ هِيَ‏ أَحْسَن‏» (اسراء/53) می‌خواهی کلمه بگویی، بهترین را بگویی. چه دارم می‌گویم؟ در قرآن کلمه أحسن زیاد است، یعنی بهترین، چند آیه داریم خدا می‌گوید: کارهای من بهترین است. چند آیه داریم می‌گوید: می‌خواهم کارهای شما هم بهترین باشد. حالا این را با کلمه أحسن می‌شود پیدا کرد.
1- توصیه عملی در عرصه کربلا
مثلاً توحید در کربلا؛ امام حسین فرمود: لا معبود سواک» هیچ موجودی لیاقت بندگی ندارد جز تو. فقط بندگی تو، ما می‌گوییم خدا، به غیر خدا هم می‌گوییم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ‏ مُشْرِكُونَ» (یوسف/106) اکثر مؤمنین رگ شرک هم دارند. ایمان دارد اما صد در صد خالص نیست، رگ شرک هم درونش است. ما گاهی وقت‌ها متوسل که می‌شویم لا به لای توسل ما رگ شرک پیدا می‌شود، ایمان دارد اما. مثلاً فکر می‌کنیم ما جوک می‌گوییم، می‌خندند. خیلی‌ وقت‌ها همین جوک را کسی نقل می‌کند و هیچ‌کس نمی‌خندد. قرآن می‌گوید: خنده‌ها دست من است. وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ‏» (نجم/43) نمی‌گوید: أنّه اضحکَ»، أنَّهُ هو» یعنی من می‌خندانم و من می‌گریانم. تمام حرف‌هایی که آقای کوثری خدمت امام در حسینیه جماران می‌زد و روضه می‌خواند، همان حرف‌ها را من می‌زنم اما او که می‌خواند می‌گریند، من می‌خوانم کسی گریه نمی‌کند. یک چیزی را من می‌گویم می‌خندید، شما نقل می‌کنید کسی نمی‌خندد. و أنَّه» این لا معبودَ سواک»، الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی» مثلاً دختر فکر می‌کند که اگر لیسانس باشد، حتماً خوشبخت است. ما چقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار تا مشکل دارند. فکر می‌کنیم اگر فلانی پول داشته باشد وضعش خوب است ما پولدارهایی داریم که غرق در مشکل هستند. فکر می‌کند اگر با فلان مورد ازدواج کند خوشبخت است. ازدواج می‌کند می‌بیند اوه چه گرفتاری‌هایی دارد. این لا معبود سواک» یعنی فقط خدا. این اوج توحید است.
اوج نبوت؛ اسیر بسیرة جدی» امام حسین فرمود: خط من خط پیغمبر است. یعنی نبوت در من مجسم می‌شود. بالاترین درجه ایمان یقین است. یقین به کسی می‌گویند که آب در دلش تکان نمی‌خورد. اگر شما در دستت طلا باشد و همه بگویند: سفال است، سفال است. اگر همه دنیا هم شعار بدهند، شما خودت می‌دانی طلاست. آرامش دارید! بر عکس اگر در دستت سفال باشد و همه بگویند: طلاست. خودت که می‌دانی سفال است. یقین معنایش این است که اگر آدم به جایی برسد که شعارها و موج‌ها او را تکان ندهد. نقل شد دکتر بهشتی به امام گفت: مردم به من می‌گویند: مرگ بر بهشتی، من چه کنم؟ امام فرمود: چه صدایی می‌آید؟ بهشتی گوش داد و گفت: مردم پشت دیوار حسینیه‌ی جماران می‌گویند: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! امام فرمود: آقای بهشتی مردم دنیا پشت این دیوار بگویند: زنده باد یا مردم دنیا پشت این دیوار بگویند: مرده باد، من شک نمی‌کنم. من به یقین رسیدم. این یقین یعنی انسان ببیند. انسان وقتی به یقین رسید حرف هیچکس را نمی‌تواند گوش بدهد. اگر شما ماه را دیدی فردا عید فطر است. مراجع بگویند: ثابت نشده. دفتر مقام معظم رهبری هنوز اطلاعیه نداده است. وقتی شما با چشمت ماه را دیدی نباید منتظر مراجع باشی. با چشمت دیدی! یقین یعنی انسان ببیند. ما الآن علم داریم، یقین نداریم.
سؤال: آیا مرده گاز می‌گیرد؟ نه. لگد می‌زند؟ نه. نیشگون می‌گیرد؟ نه. مرده نه لگد می‌زند، نه گاز می‌گیرد، نه نیشگون می‌گیرد. امشب تا صبح کنار این مرده بخواب. نه نه نه! می‌ترسد. می‌دانیم مرده کاری ندارد ولی باز هم می‌ترسیم. یعنی چه؟ یعنی علم داریم و یقین نداریم. اما اگر به مرده شور گفتند: کنار مرده بخواب، سرش را روی شکم مرده می‌گذارد و راحت می‌خوابد. مرده شور هم می‌داند مرده کار ندارد، ما می‌دانیم منتهی دو تا می‌دانیم است. ما می‌دانیم پوست است، او می‌داند به یقین رسیده است.
2- باور و یقین اصحاب امام حسین علیه‌السلام
در کربلا یقین بود. علی اکبر به امام حسین گفت: هذا جدی رسول الله» این جد من پیغمبر است. اصلاً پیغمبر را دید. هذا یعنی این را دارم می‌بینم. به اینجا رسیده بودند. مسأله شهادت به این درجه. یکوقت امام در پیامش فرمود: اگر خمینی تنها هم بماند سر آشتی با آمریکا نخواهم داشت. حتی اگر روی کره زمین من تنها باشم. این یقین است. یقین نایاب است. خیلی‌ها پول دارند. سواد دارند، ماشین و خانه و اسم و رسم دارند، اما یقین خیلی کم است. حدیث داریم مَا أُوتِيَ النَّاسُ أَقَلَ‏ مِنَ‏ الْيَقِينِ‏» (كافي، ج 2، ص 52) هیچ چیزی به اندازه یقین کم داده نشده است. است و اینجا خانه خداست. خدایا به آبروی امام حسین و اصحابش این کمالاتی که اصحاب امام حسین داشتند را به ما هم مرحمت بفرما.
مسأله دیگر نماز است. در تاریخ نماز، نمازی نداشتیم که دو رکعت همراه با سی تا تیر باشد. سی تا تیر برای دو رکعت. بعد ما نماز می‌خوانیم ولی نماز را دوست هم داریم؟ امام حسین فرمود: عصر تاسوعا که حمله شد، امام حسین فرمود: بروید به اینها بگویید فردا. امشب شب عاشورا است انی احبُّ الصلاة» من نماز را دوست دارم. ما نماز را می‌خوانیم ولی دوست نداریم. الآن اگر یک مرجع تقلید بگوید: لازم نیست نماز صبح بخوانید. می‌گوید: ای قربان این آقا بروم. این آقای خوبی است. می‌گوید: نماز صبح واجب نیست. نماز را دوست داشته باشیم. نماز می‌خوانیم چون واجب است. چون واجب است می‌خوانیم. گاهی وقت‌ها یک کسی درس می‌خواند ولی درس را دوست ندارد. می‌خواهد نمره بگیرد، لذا فقط شب امتحان مطالعه می‌کند. این علم را دوست ندارد، مدرک را دوست دارد. مدرک نباشد درس نمی‌خواند. علاقه به نماز أنی احبُّ الصلاة».
جهاد؛ در تاریخ جنگ زیاد بوده است اما جنگی که یک سرش شش ماهه باشد علی اصغر و یک سرش حبیب بن مظاهر باشد. یک لشگر از شش ماه تا هفتاد، هشتاد سال. یک ارتش این چنینی استثنایی است.
حق الناس، دیشب عرض کردم زمین کربلا را خرید و فرمود: نمی‌خواهم خون من در زمین مردم ریخته شود. نمی‌خواهم زوارهای من پایشان را در زمین غصبی بگذارند.
3- یکسان بودن آزاد و برده در نزد امام حسین علیه‌السلام
عدالت، حرّ و برده نزد او یکسان بود. همانطور که بالای سر علی اکبر آمد بالای سر آن برده هم رفت. یکسان، اینها نیست، الآن غذایی که ما می‌خوریم شما سراغ دارید حتی در جمهوری اسلامی که یک وزیر، یک مدیر کل و یک استاندار با چای ریزش چای بخورد؟ با سرایدار چای بخورد؟ اینطور نیست. گفتن اینها آسان است. این خیلی مهم است.
حق تبلیغ؛ امام حسین روز عاشورا سه تا سخنرانی کرد. عفو؛ نمونه بخشش، حر را بخشید. عذرخواهی و توبه او را قبول کرد. حق آزادی، شب عاشورا فرمود: تاریک است. هرکدام می‌خواهید بروید، بروید. اینها سر و کارشان با من است. شما مجبور نباشید، می‌خواهید بروید از تاریکی شب استفاده کنید و بروید. منتهی کسی نرفت، این آزادی در شبی که انسان به لشگر نیاز دارد، لشگر را آزاد بگذارد و بگوید: می‌خواهی بروی برو!
کرامت؛ امام حسین وقتی نزدیک کربلا رسید، به اصحابش گفت: مقداری آب ذخیره کنید الآن لشگر حر می‌آید و حر هم آن زمان طرفدار یزید بود و طرفدار ابن زیاد بود. لشگر حر می‌آیند جلوی ما را می‌گیرند، هم حر تشنه است، هم لشگر و هم اسب‌های آنها، کسی آب ذخیره کند برای اسب دشمنش، آخر اینها خیلی مهم است. آب ذخیره کنی برای اسب‌های دشمنان. یک چیزی ما می‌گوییم. این چیزها جای دیگر نیست.
حق قرآن؛ اینکه سر امام حسین بالای نیزه قرآن خواند، یعنی سرم از تنم جدا می‌شود ولی سرم از قرآن جدا نمی‌شود. چه کسی تا حالا سر نیزه قرآن خوانده است؟ چه کسی تا حالا برای اسب دشمنش آب ذخیره کرده است؟
حق رضایت، رضاً برضاک» ممکن است کسی یک سختی را تحمل کند، تسلیم است ولی راضی نیست. این رضاً برضاک» یعنی من راضی هستم. من راضی هستم، این خیلی مهم است.
4- وفاداری و اطاعات‌پذیری اصحاب امام حسین علیه‌السلام
حق اطاعت؛ یکی از یاران امام حسین که روی زمین افتاد، امام حسین (ع) بالای سرش آمد و پرسید: أ رضیتَ أنی» هدفم این است که تو از من راضی باشی. یکبار در حرم امام رضا(ع) بودم یکی از علما آمد برود گفت: آقای قرائتی چند سال هست طلبه هستی؟ گفتم: من از پانزده سالگی، الآن بالای نیم قرن هست که طلبه هستم. گفت: امیرالمؤمنین یارانش را می‌دید لذت می‌برد. تو که هستی شده یک وقت حضرت مهدی به تو نگاه کند و لذت ببرد؟ امام زمان از تو راضی است؟ این را گفت و رفت و ما هم منقلب شدیم. گاهی وقت‌ها آدم فکر می‌کند آدم خوبی است. یک امتحان‌هایی پیش می‌آید می‌بیند اَه من خیلی آدم بدی هستم. باور نمی‌کردم من اینقدر پست باشم!
یکبار در حرم امام رضا کسی بغل من نشست و گفت: حاج آقا این پول را به فقیر بده. گفتم: من زوار هستم و فقیر نمی‌شناسم خودتان بدهید و این پول را هم تا کرده بود و آبی بود. قصه با کم و زیادش برای سی سال پیش است. دوباره شروع به دعا خواندن کردیم، لحظاتی گذشت و گفت: حاج آقا. گفتم: بله. گفت: این پول را به فقیر بدهید. گفتم: شما یکبار دیگر هم گفتی. من زوار هستم، غریب هستم و کسی را نمی‌شناسم. باز شروع به دعا خواندن کردیم. گفت: حاج آقا، گفتم: بله. گفت: این پول را به فقیر بدهید. بار سوم حالم گرفته شد و گفتم: پدر جان. این پول را تا کرده بود و آبی بود به اندازه یک فندق و بادام. آن زمان بیست تومانی آبی بود. گفتم: یک بیست تومانی تا کردی و سه بار حواس مرا پرت کردی. گفت: حاج آقا بیست تومان نیست، هزار تومان است. تا دیدم هزار تومان است، هزار تومان سی سال پیش ارزش داشت. تا دیدم هزار تومان است آرام شدم. بعد فهمیدم امام رضا عجب سیلی به من زد. می‌خواست بگوید: ألا بذکر الله تطمئن القلوب. ألا بذکر هزار تومان تطمئن القلوب» بیست تومان بود غیظ کردی و هزار تومان بود آرام شدی. خیلی از خودم خجالت کشیدم. قرآن را کنار گذاشتم و به امام رضا گفتم: متشکر دریافت شد. می‌خواستی یک چیزی به من بفهمانی. فهماندی دریافت شد! گاهی انسان یک صحنه‌هایی پیش می‌آید می‌بیند پوک است. اسمش گنده است.
گربه در عربی شش لقب دارد. هم هرّه یعنی گربه، هم سنّور یعنی گربه، شش اسم دارد ولی خودش یک قران نمی‌ارزد. گاهی انسان لقب‌های بزرگی دارد. به قول این آقا به من می‌گوید: علامه، علامه لقب بزرگی است ولی حضرت عباسی این است. اینکه انسان واقع ببیند. خودمان را قیاس کنیم ببینیم آیا از خدا راضی هستیم؟ قرآن انتقاد می‌کند می‌گوید: مردم وضعشان خوب می‌شود می‌گویند: رَبِّي أَكْرَمَنِ» (فجر/15) وضعشان بد می‌شود می‌گویند: رَبِّي أَهانَنِ» (فجر/16) كَلَّا» اینطور نیست. َکلَّا بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ» (فجر/17) پارسال به تو دادیم، به یتیم ندادی. امسال باغت را سوزاندیم. روایات زیادی داریم ما تَلَفَ» بعضی حدیث‌ها ما هَلکَ» بعضی حدیث‌ها ما ضاع» شایع نشد، نابود نشد، تلف نشد مالی مَا ضَاعَ مَالٌ فِي بَرٍّ وَ لا بَحْرٍ إِلا بِتَرْكِ‏ اَّكَاة» در انتخاب همسر ملاک ما چیست؟ در انتخاب شغل ملاک ما چیست؟ خوب.
5- مسابقه اصحاب امام حسین در باری و فداکاری
سبقت در کربلا بود. در قرآن آیاتی داریم سبقت بگیرید. فَاسْتَبِقُوا» (بقره/148) سبقت بگیر سارِعُوا» (آل‌عمران/133) سرعت بگیر. يُسارِعُونَ‏ فِي الْخَيْرات‏» (آل‌عمران/114) یسارعون، سارعوا، فاستبقوا» آیاتی داریم می‌گوید: عجله کن، در نماز می‌گوییم: حیَّ علی الصلاة» یعنی بشتاب. عجله کن. در کربلا عجله بود. امام حسین قبل از جوان‌های بنی هاشم اول علی اکبر را به جبهه فرستاد. گفت: اگر شهادت هست اول پسر خودم شهید شود. سبقت، داریم نماز جمعه که اذان گفته شد، به طرف نماز جمعه بدوید. نمی‌گوید: بروید. فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِكْرِ اللَّه‏» (جمعه/9) نمی‌گوید: فاذهَب»، فاسعَوا» بدو، ما باید سبقت بگیریم. ثواب نماز جماعت، ثواب صف اول بیش از صف دوم است. برای اینکه صف اولی‌ها چند ثانیه سبقت گرفتند. در قرآن آیه‌ای داریم می‌گوید: کسانی که قبل از فتح مکه کمک اسلام کردند مقامشان بیش از کسانی است که بعد از فتح مکه کمک کردند. آنها که قبل از انقلاب، انقلابی بودند. آنهایی که از قدیم انقلابی بودند، این مهم است. سبقت!
وقف در کربلا بود. امام حسین همه چیزش را وقف کرد. وقف کار خوبی است. وقف موقت را دائمی می‌کند. فرد را جمع می‌کند. الآن این مسجد را چه کسی ساخته است؟ مسجدهای دیگر را چه کسی ساخته است؟ چه زمانی چه کسانی ساختند؟ هرکس می‌تواند یک چیزی را وقف کند، وقف کند. فایده کربلا این است که می‌گوییم: امام حسین همه چیزش را داد. طفل و جوان و برادر و پسر. شما اگر دخترهایت را شوهر دادی، پسرهایت را هم داماد کردی، الحمدلله، دارند بخورند. نیازی به ارث شما ندارند. تا زنده هستید یک مشکل مملکت و جامعه را حل کنید. کجا مسجد ندارد، کجا برق ندارد. کدام دختر جهازیه ندارد. کدام پسر می‌خواهد درس بخواند پول کتاب ندارد. یک مشکلی را حل کنید. وصیت نکنید بعد از شما انجام بدهند.
یک کسی وصیت کرد یک انبار خرما داشت به فقرا دادند. حضرت یکی از این خرماها دست گرفت، اینطور که در ذهن من است. فرمود: اگر یک خرما را با دست خودش داده بود، ارزشش بیش از این بود که یک انبار خرما را بعد از مرگش بدهد. من شما را نمی‌شناسم و کسی به من نگفته این حرف‌ها را بزنم. ولی جامعه الآن به خصوص با این گرانی و تورم و مشکلاتی که هست، خیلی فقیرها هستند که ماه می‌آید و می رود لب به میوه نمی‌زنند و خجالت از زن و بچه می‌کشند. هرکدام می‌توانید کمک کنید، کمک کنید. امام حسین برای اسب دشمنش آب ذخیره کرد. آنوقت ما برای مؤمن فقیر نباید یک چیزی ذخیره کنیم؟ روضه می‌آییم برای همین است. بیاییم ببینیم آنها چه کردند، ما یک کمی به آنها نزدیک شویم.
6- اگر دین ندارید، آزاده باشید
در مورد ناموس؛ آخرین کلمه‌ای که امام حسین در گودی قتلگاه فرمود، این بود. وقتی در گودی قتلگاه افتاد، دید رو به خیمه‌ها رفتند، با همان بن صدایی که داشت فرمود: تا من زنده هستم، چه کار به ناموس من دارید؟ اگر دین هم ندارید، مرد باشید. زن و بچه من چه گناهی کرده‌اند؟ دفاع از ناموس کرد. این دکتر بهشتی را شما می‌شناسید. یک شوهر خواهر داشت او هم از علمای اصفهان بود. آن عالم اصفهانی دو تا از پسرهایش هم شهید شد، یک پسرهایش هم امام جمعه موقت اصفهان بود. ما با این امام جمعه موقت اصفهان ده، پانزده سال هم درس بودیم. ایشان می‌رود که به کربلا برود با جمعی از اصفهانی‌ها، از کرمانشاه رد می‌شوند، می‌روند قصر شیرین، رئیس گمرک می‌گوید: من می‌خواهم خانمت را ببینم، می‌گوید: چرا؟ می‌گوید: می‌خواهم عکس خانمت را دیدم، خود خانمت را هم ببینم که این خانم همان است یا نه؟ نکند این عکس را بزنی و یک خانم دیگر را ببری؟ می‌گوید: اگر یک چنین سوء ظنی داری یک خانم بیاید تطبیق بدهد. یک خانم بیاید خانم مرا ببیند. گفت: نه، من خودم می‌خواهم خانم تو را ببینم. این هم آیت الله بود، سید بود. شوهر همشهری دکتر بهشتی بود. به غیرتش برخورد و گفت: من نمی‌گذارم شما خانم مرا ببینی. گفت: من هم نمی‌گذارم بروی کربلا. باقی حاجی‌ها زنشان را نشان دادند و کربلا رفتند. ایشان سه روز در قصر شیرین ایستاد و دید نه، این رئیس گمرک پایش را در یک کفش کرده که نمی‌گذارم. از همان دور گفت: السلام علیک یا أیا عبدالله» از قصر شیرین به کرمانشان خانه شهید آیت الله اشرفی برگشت. گفت: زود برگشتی؟ گفت: اصلاً کربلا نرفتم. یک چنین صحنه‌ای پیش آمد و برگشتم. به اصفهان برگشت و آن آقایانی که به کربلا رفتند، جمعی به اصفهان برگشتند و به خانه ایشان آمدند و گفتند: آیت الله بهشتی! ما آمدیم یک معامله بکنیم. همه ما ثواب کربلای رفته را به تو می‌دهیم. تو ثواب کربلای. کمک کنید. نرفته را به ما بده. حالا کربلا امام حسین چه متوجه اینها کرده که کربلا این باشد که ناموست در اختیار چشم دیگران باشد. آن هم چشم‌های هرز! نگاه کردن به زن اگر روی غرض باشد مشکل دارد. بنابراین این.
تا اینجا آمدم بقیه‌اش را هم بگویم. من عرض کردم این عالم ربانی شوهر همشیره‌ی دکتر بهشتی دو تا پسرهایش هم شهید شد. یکی از پسرهایش هم امام جمعه موقت اصفهان بود و ما با ایشان ده پانزده سال رفیق بودیم. به من می‌گفت: ساعت آخر عمر پدرم بالای سر پدرم بودم. دقیقه آخر نفس آخر را که کشید، ساعت را دیدم و نوشتم: مثلاً دوشنبه 2:20 دقیقه بعد از نصف شب. دقیقه عمر پدرم را نوشتم و در جیبم گذاشتم. چون از علمای اصفهان بود، جمعیتی جمع شد و تشییع جنازه مهمی شد و کفن و دفن و ختم و مراحل که تمام شد بعد از مدتی جوانی سراغ من آمد. گفت: شما آقازاده آیت الله بهشتی هستی؟ گفتم: بله. گفت: پدر شما یک چنین ساعتی و یک چنین دقیقه‌ای جان داد؟ من مچش را گرفتم. گفتم: شما که باشی؟ چون آن دقیقه در اتاق من و پدرم بودیم. احدی نبود و دقیقه‌اش را نوشتم و در جیب من است. شما از کجا می‌گویی: دوشنبه 2:20 دقیقه بعد از نصف شب؟ بگو که هستی. گفت: والله من یک آدم عادی هستم. گفت: نه باید بگویی که هستی. گفت: من خواب دیدم، در عالم خواب به حرم امام رضا رفتم. وارد حرم که شدم دیدم امام رضا دارد بیرون می‌رود. گفتم: آقا کجا می‌روی ما زیارت آمدیم. فرمود: آیت الله بهشتی، حاج آقا مصطفی از علمای اصفهان الآن دقیقه آخر عمرش است. هرکس با اخلاص و با تقوا زیارت بیاید دقیقه آخر بازدید او می‌روم. من الآن بازدید آقای بهشتی می‌روم. می‌گفت: من نمی‌دانستم بهشتی کیست. از خواب بیدار شدم و چراغ را روشن کردم، این جوان می‌گفت: نوشتم حاج آقا مصطفی بهشتی از علمای اصفهان دوشنبه 2:20 دقیقه بعد از نصف شب! جوان کاغذش را بیرون آورد و این آقازاده هم امام جمعه موقت کاغذش را بیرون آورد. دو تا کاغذ مثل هم بودند. اگر زوار مخلص باشد یک سلام از راه دور هم بکنی قبول است. امام حسین به اینها فهماند که زیارت با گناه ارزش ندارد.
7- اوج اخلاص در جانفشانی اصحاب امام حسین علیه‌السلام
حدیث داریم هر سبحان الله یک درخت به درخت‌ها اضافه می‌شود. یکی گفت: پس باغ ما، بهشت ما خیلی درخت دارد. فرمود: بله، گاهی هم می‌فرستید و اینها را می‌سوزانید. آنچه به کارها رنگ می‌دهد اخلاص است. در قرآن خیلی گفته: فی سبیل الله! عید قربان بود، یک کسی به من تلفن کرد. امسال نه، سالهای قبل، حاج آقا، بفرمایید! دعای قربانی چیست؟ گفتم: دعای قربانی این است که کبابی‌هایش را برای خودت برنداری. بگویی: کله پاچه برای فردا صبح و سیراب و شیردان برای پس فردا عصر، این هم به احمد آقا بده شوهر خواهر ماست. این هم برادر زن ماست. این رفیق ماست. این چه چیزی قربان شد؟ قربانی یعنی گوسفند را نیم کیلو نیم کیلو بکن، لب در بایست هرکس آمد به او بده. گزینش نکن، این را به او بده و این را به او نده. بله، مگر اینکه فقیر باشد، آدم فقیر را گزینش کند. اما اگر بخواهد به افراد بدهد، اینکه دنبال هوس‌های خودت شد. خیلی از کارهایی که ما می‌کنیم چون هوس درونش است قبول نمی‌شود. همه در راه خدا، این را حتماً بارها شنیده‌اید. شنیدن آسان است ولی عمل کردن مشکل است.
اگر شما نماز می‌خوانی بروی صف اول بایستی که دوربین نشانت بدهد، نماز باطل است. اگر اول وقت نماز بخوانی که بگویند: فلانی نمازش را اول خواند، نماز باطل است. اگر یکی از واجبات برای غیر خدا باشد، یکی از مستحبات برای غیر خدا باشد. قیافه‌ای که به خودت می‌گیری برای غیر خدا باشد، نماز باطل است. این شهادت در تاریخ زیاد بوده است. در تاریخ داریم آدم‌هایی بودند قتیل الحمار» به آن می‌گفتند: شهید راه خر. گفتند: چرا این لقب را دادی؟ گفتند: در جبهه نگاهش به خر افتاد و گفت: این خر خوبی است بروم صاحبش را بکشم و خر او را غنیمت بگیرم. رفت ولی نتوانست بکشد. او این را کشت. شهید شد ولی . درسی که می‌خوانیم، منبری که بنده می‌روم، بنده اخلاص دارم. بعضی وقت‌ها آدم فکر می‌کند اگر پول نگیرد اخلاص دارد. نه، ممکن است پول نگیرد ولی پز می‌دهد. مرا می‌بینی پول نمی‌گیرم. مرا می‌بینی پول نمی‌گیرم! پول نمی‌گیری ولی با همین پول نگرفتن پز می‌دهی و این اخلاص نیست. اینکه انسان اخلاص. سه تا نان اهل بیت دادند به یتیم و مسکین، یک سوره هل أتی» آمد. سه تا نان، یک سوره هل أتی» آمد برای سه تا نان؟ چون نان خیلی‌ها به افراد می‌دهند، این اخلاص.
زنگ می‌زند آقا بفرمایید. جنابعالی! من یک کار با ایشان دارم. ایشان در جلسه هستند. آقا یک دقیقه هم نمی‌توانند؟ نخیر نمی‌توانند. بعد می‌‌گویم: من قرائتی هستم. سلام علیکم! گوشی گوشی. این در اداره‌ها و بازار و هرجا می‌روی اینطور است. باید ببینیم اسلام چه می‌گوید؟ اگر ده تا مرجع تقلید، صد تا، صد تا که نداریم. فرض کنید یک مسجد صد تا آیت الله العظمی بهجت درونش است. یک مسجد دیگر 101 نفر درونش است منتهی 101 نفر آدم گمنام، یک کارگر ساده، شما در خیابان هستی برویم آن مسجدی که صد تا آیت العظمی درونش نماز می‌خواند یا آن مسجدی که 101 نفر آدم عادی؟ اسلام می‌گوید: برو مسجد صاحب عادی. چون در نماز جماعت آن مسجدی که جمعیت بیشتر است، ارزش دارد. ولو آنها همه آیت الله العظمی هستند و این هم کارگر ساده است. آن مسجد کارگر ساده ثوابش بیشتر است. در کربلا هرچه بود یقین، وقف، اخلاص، تمام کمالاتی که در قرآن است اوجش در کربلا بود. آشنایی با کمال‌ها مهم است و ما می‌توانیم کارهایمان را رنگ الهی بدهیم. آب که به صورت می‌زنی قصد وضو کن. وقت خواب خواستی وضو بگیری و بخوابی تا صبح هم خوابیدی ثواب عبادت داری، عجب! ما می‌توانیم نیت‌هایمان و وفّر نیتی. و وفّر نیتی.» الهی بلغ بایمانی» شما پولت کم است اما نیت که کم نیست. ما می‌توانیم در نیت. باز فکر کنیم. یعنی خیر را برای همه بخواهیم. اگر هشدار می‌دهیم برای همه باشد. به همه مستضعفین دنیا دعا کنیم. به هر حال در کربلا این امتیازات بود. فداکاری و وفاداری حد اعلاء. کربلا یک چنین صحنه‌ای است. همه کمالات بود آن هم در اوجش بود. همه کمالات بود آن هم در اعلی درجه بود. شما خواسته باشی حضرت علی را بشناسی، حضرت علی بعضی شب‌ها یا شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند. هزار رکعت نماز با توجه! ما در کل عمرمان یک رکعت نماز با توجه نداریم. حضرت علی صدها کمال داشت. یکی از کمالاتش نمازش بود و یک شب هزار رکعت نماز با توجه می‌خواند، ما کل عمرمان یک رکعت نماز با توجه نداریم. آدم وقتی مقایسه می‌کند، می‌بیند آنها کجا هستند و ما کجا هستیم. کافی است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 سؤالات مسابقه»

1- آیه سوره زمر بر چه امری تأکید دارد؟
1) پیروی از بهترین سخن
2) سخن گفتن به بهترین وجه
3) بهترین نگاه به هستی
2- آیه 106 سوره یوسف به کدام آسیب اهل ایمان اشاره دارد؟
1) اسراف در زندگی
2) سستی در وظایف دینی
3) رگه‌های شرک در باورهای دینی
3- سخن امام حسین علیه‌السلام در کربلا، درباره نماز چه بوده است؟
1) نماز عامل پیروزی ماست
2) من نماز را دوست دارم
3) ما برای نماز می‌جنگیم
4- آیات قرآن درباره عجله کردن در کارها چگونه است؟
1) عجله در کارهای خیر
2) عجله در همه کارها
3) دوری از عجله در همه کارها
5- در فرهنگ دینی، ارزش اساسی کارها به چیست؟
1) خیررسانی به مردم
2) رایگان بودن کار
3) اخلاص در کار


موضوع: راه مقابله با برنامه‌های دشمنان دین
تاريخ پخش: 11/08/97

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

امشب می‌خواهم در مورد تحرکات دشمن و اینکه جواب این تحرکات، در مقابل این تحرکات سدی که جلوی این سیل می‌تواند باشد بگویم. دشمن اول می‌خواهد راه خدا را ببندد. می‌خواهد مثلاً امام خمینی نباشد، شاه باشد. می‌خواهد جمهوری اسلامی نباشد، اصلاً می‌خواهد سر به تن جمهوری اسلامی نباشد. هدف اول این. نه. اگر نتوانست بگوید: نه و نشد، می‌گوید: پس راه را کج کنیم. اول می‌گوید: يَصُدُّونَ‏ عَنْ سَبِيلِ اللَّه‏» (اعراف/45) یعنی راه خدا را ببندید، بعد می‌گوید: اگر نتوانستید راه خدا را ببندید، وَ يَبْغُونَها عِوَجا» (اعراف/45) کجش کنید.
1- بدعت‌گذاری و تفسیر نادرست قرآن
راه‌هایی که دشمن دنبال می‌کند این است: بدعت، یک چیزی که جزء دین نیست، جزء دین می‌آورند. ما الآن به چیزهایی عقیده داریم، به آن باور داریم حال آنکه قصه از بیخ کشک است. مثلاً می‌گویند: سیزده نحس است، از بن دروغ است. حضرت علی سیزده رجب به دنیا آمد. اینجا هم می‌گویند: عطسه کردی صبر کن! از بن دروغ است. حدیث داریم عطسه کردید عجله کنید. یک چیزی که جزء دین نیست، جزء دین قرار می‌دهیم. خیلی از نذرها که می‌کنیم. نمی‌دانیم چه کسی چشم کرده، یک تخم مرغ برمی‌دارند، با زغال خط خطی می‌کنند. در شهر شما هم هست؟ بعد تخم مرغ را به دیوار می‌زنند. خیلی کارها، همین عزاداری‌هایی که بی وقت طبل می‌زنند یا طبل‌هایی که صدایش آزار دهنده است. این جزء دین ما آمده است. داریم امام زمان وقتی بیاید می‌گویند: ایشان دین تازه آورده چون بسیاری از کارهای ما را می‌گوید: جزء دین نیست. بدعت!
تهمت؛ به چهره‌های پاک تهمت می‌زنند. تفسیر به رأی، یک چیزی را تفسیر به رأی می‌کنند. فرق بین تدبر و تفسیر به رأی هم بگویم. تدبّر یعنی از چاه آب بکش، یعنی فکر کن در این کلمه، از این آیه چه درمی‌آید. تفسیر به رأی یعنی چاه آب ندارد که شما آبش را بکشی. از بیرون آب در چاه بریز. گاهی از این آیه چیزی درمی‌آید، گاهی از آیه چیزی در نمی‌آید، شما سلیقه خودت را به قرآن تزریق می‌کنی. تفسیر به رأی این است. گاهی ذوقیات قاطی می‌شود. روضه ابالفضل می‌خواند با قرآن، چطور؟ فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ» (قیامت/7) وقتی تیر خورد به چشم ابالفضل، برق از چشم ابالفضل پرید. وَ خَسَفَ الْقَمَرُ» (قیامت/8) قمر بنی هاشم پایین افتاد. امام حسین آمد برادرش را در بغل گرفت وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ» (قیامت/9) اصلاً این آیه‌ها برای ابالفضل و امام حسین نیست. یک چیزی را به چیزی می‌چسبانیم. یا می‌گوید: ماه رمضان بخور تا سپیده، سپیده صبح که شد دیگر سحری ممنوع! وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَض‏» (بقره/7) خط ابیض یعنی خط سفید، یعنی همین که ریش سفید شد دیگر گناه نکن. در جوانی می‌خواهی گناه کنی بکن اما همین که خط ابیض یعنی خط سفید آمد، همین که موهایت سفید شد دیگر گناه نکن. این برای سفیدی فجر است نه سفیدی ریش!
قالتاق هم زیاد است. یک کسی در تهران پیدا شد و متأسفانه مدتی هم همکار ما بود در نهضت سواد آموزی، بیست سی سال پیش، ایشان گفت: من از قرآن یک چیزهایی می‌فهمم و ده بیست تا موبایل گرفت و شماره‌های موبایل را به افرادی داد و بیشتر زن‌ها بودند. من او را می‌شناختم، حقه باز بود. یک روز به دخترم گفتم: به این زنگ بزن و بگو: من استخاره می‌خواهم. آنوقت می‌گوید: قرآن را باز کن. باز کردم، سمت راست سطر اول را بخوان، خواندم اقْتَرَبَ‏ لِلنَّاسِ‏ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ » (انبیاء/1) صفحه مقابل آیه آخر را بخوان. آیه اول سمت راست و آیه آخر سمت چپ، دخترم برایش خواند و گفت: شما ازدواجت تأخیر می‌افتد. بعد هم ازدواج کردی سالها بچه‌دار نمی‌شوی. حالا این دختر من که زنگ زد 27 سال پیش ازدواج کرده و بچه‌هایش هم از دانشگاه فارغ التحصیل شدند. این می‌گفت: ازدواجت تأخیر می‌افتد و بچه‌دار نمی‌شوی. همان ماه اول هم بچه‌دار شد. او را دیدم و گفتم: یک لقمه نان می‌خواهی بخوری چرا با دین خدا بازی می‌کنی؟ اگر دست شما در دست عالم و این جلسات مذهبی نباشد، هرکسی یک گوشه‌ای را برمی‌دارد و می‌رود. جلسات این است.
جعل حدیث؛ حدیث جعلی و دروغی، ما خیلی چیزهایمان دروغ است. علامه امینی در الغدیر می‌فرماید: چهارصد هزار حدیث دروغی داریم. بنابراین وجود این جلسه‌ها آدم احساس می‌کند چقدر لازم است. حوزه‌های علمیه چقدر لازم است. فکر نکنید روزگار ی و دین و حوزه تمام شده است. هرچه هوا داغتر شود ارزش آب بیشتر معلوم می‌شود. هرچه جسارت به اسلام بیشتر بکنند نیاز به مطهری‌ها و بهشتی‌ها بیشتر است. اگر پسری دارید، دختری دارید که به درس علاقه دارد، اگر علاقه ندارد با زور نمی‌شود. علاقه ندارد و دوست ندارد، بعضی از های ما بچه‌هایشان ی را دوست ندارند. با اینکه می‌داند پدرش است، دوست ندارد. ندارد که هیچ، اگر علاقه به طلبه شدن دارد، اگر پسری دختری را دید که علاقه دارد، او را هل بدهید بیاید طلبه شود. ما در تبلیغ خیلی عقب هستیم. ما صدها، اگر نگویم هزارها مورد داریم که امام جمعه ندارد. قاضی نداریم. گاهی زندانی‌ها مدت‌ها در زندان می‌مانند، قاضی که وقت بدهد و اینها را قضاوت کند نیست. اسلام شناس و مفسر نداریم. فقیه نداریم، ما ششصد فرمانداری اگر داشته باشیم، هر شهری یک مجتهد می‌خواهیم، باید ششصد مجتهد بخواهیم، نداریم. اگر می‌توانید بسم الله بیایید طلبه شوید.
2- القای شبهات در فضای مجازی
چه دارم می‌گویم؟ می‌خواهم تهاجم‌ها را بگویم و بعد بگویم: متوجه خطر شوید جوابش چیست؟ جعل حدیث، القای شبهه، به خصوص از طریق اینترنت و ماهواره، الآن دیگر همه خدا همه اموات را رحمت کند. مادرم به پدرم گفت: حاجی، بازاری بود یک تلفن بگیر. گفت: من تلفن بگیرم برای زنم، غیرت دارم. خانه‌ام را به همه خانه‌ها سوراخ کنم! هر ساعتی زنم خواست با هر خانه‌ای حرف بزند؟ جایش خالی است ببیند نه خانه‌ها به هم سوراخ شده، کشورها به هم سوراخ شده است. کانادا ساعت هشت یک مطلبی می‌شود، هشت و دو دقیقه دهات‌های ایران، شهرهای ایران هم می‌فهمند. یکوقتی آنها می‌گفتند: خانه ما به خانه‌ها سوراخ می‌شود، دنیا به هم سوراخ شده است. القای شبهه می‌کنند. حتی بین مذهبی‌ها! یک جوانی در همین شهر شما آمد و گفت: بهتر نبود که مثلاً علما وارد ت نمی‌شدند، شأن‌شان محفوظ بود و محترم بودند. گاهی وظیفه داد زدن است و سکوت حرام است. اگر کسی منکری را ببیند و داد نزند حدیث می‌گوید: این مرده است منتهی مرده عمودی است. مرده‌ها در قبرستان افقی هستند. این مرده عمودی است. راه می‌رود ولی بی خاصیت است. امر به معروف واجب است، نهی از منکر واجب است، می‌خواهم سنگین باشم یعنی چه.
رکود مساجد؛ مسجدها راکد است. اینجا عرض کنم، پیامم از مقام معظم رهبری است. تمام مساجدی که پیشنمازش پیر است و نمی‌تواند با نسل نو ارتباط برقرار کند، کنار این عالم پیر یک طلبه خوش سلیقه جوان باشد. نماز را آن پیر بخواند و سؤال و جواب و عیادت مریض و تشکر از شاگرد اول‌ها و ارتباطات برای طلبه جوان باشد. ما باید با هم اداره کنیم. خدا در قرآن به پیغمبر می‌گوید: مسجدالحرام را با هم اقتدا کنید، یک پیر و یک جوان، پیر کیست؟ حضرت ابراهیم صد ساله، جوانش کیه؟ اسماعیل سیزده ساله، می‌گوید: طَهَّرا» یعنی صد ساله و سیزده ساله با هم مسجد را تمیز کنید. طَهِّرا بَيْتِي‏» (بقره/125) لذا گاهی هم یک مسجد بزرگ را به پیرمرد می‌دهیم، آدم خوبی است بحث خوبی و بدی نیست. بحث این است که نمی‌تواند. باید از اوضاع خبر داشته باشد، شبهات جدید را بداند. باید این هم اداره شود. یعنی به اندازه‌ای که یک معلم و دبیر حقوق می‌گیرد، طلبه باید باسواد باشد. بالای ده سال درس خوانده باشد. بعد از دیپلم بالای ده سال درس خوانده باشد و دوره‌هایی را دیده باشد. با یک شبهه طرف می‌افتد. شما الآن حزب اللهی‌های این شهر هستید. من یک شبهه می‌کنم سی ثانیه ببینم چه کسی حواب می‌دهد؟ آقا چرا اسلام گفته: دست را قطع کن؟ حالا یک بدبختی فقیر بود یک سکه و قالیچه ید. شما ها می‌گویید: چهار انگشت او را قطع کن، این تا آخر عمر کنار زنش خجالت می‌کشد، پیش بچه‌اش، کسی دخترش را نمی‌گیرد و به پسرش زن نمی‌دهند. این قوانین خشن برای چیست؟ این شبهه در اینترنت می‌آید و آدم می‌ماند. از آن طرف هم مسجد ما وا رفته است، اسلام شناسش پیر شده، جوان‌های ما آماده باش نیستند و شبهه می‌آید. شبهه مثل تیغ است، یک تیغ در پای کسی برود ولو پهلوان هم باشد دیگر نمی‌تواند راه برود. همینطور که تیغ در پا می‌رود، تیغ شبهه به مخ می‌رود و بدبین می‌شویم. باید این شبهه‌ها را دقت کنیم. این جلسات برای ماه رمضان و محرم نیست. من نمی‌دانم چه کسی گفته: تبلیغ برای رمضان و محرم است. تبلیغ یعنی آشنایی با اسلام، دفاع از حمله‌هایی که به اسلام می‌شود. پاسخ به سؤالات، این همیشه باید البته رونق ماه رمضان بخاطر ماه عبادت و ماه قرآن، محرم بخاطر خون امام حسین و اصحابش، این فرصت‌های استثنایی است، باید از آن فرصت‌ها استفاده کرد.
بله یک شماره تلفن هر مسلمانی باید داشته باشد. به دخترها و پسرها بگویید یک شماره تلفن از یک اسلام شناس داشته باشند. بله، الو سلام علیکم، آقا چرا اسلام دست را قطع می‌کند؟ جواب. کسی هست جوابش را بلد باشد. [یکی از حضار] چی. برای اینکه عبرت بگیرند. یعنی من بی دست باشم برای اینکه شما عبرت بگیری؟ نه جواب نیست. مشخص شود و نتواند ی کند. راه دیگری برای این کار نبود. آقازاده‌ی کوچولو بگوید ببینم. بلند بگو. [حضار] می گوید: سخت بگیریم تا باقی‌ها آدم شوند، مثل همان عبرتی که آقا فرمود. خیلی خوب. اجازه بدهید خودم بگویم. اسلام نگفته: هرکس ی کرد دستش را قطع کن. اگر هرکس یک قلم ی کند دستش را قطع کنیم، نصف ما بی دست هستیم. کدامیک از شما چیزی کش نرفتید؟ این خنده یعنی آره. بالاخره بچه بودم، بزرگ بودم، فهمیدم و نفهمیدم، شیطان بوده، شهوت بوده، یک چیزی کش رفتیم. من خودم بچه بودم، دهات‌های کاشان می‌رفتم میوه می‌خوردم و فرار می‌کردم. چرا این کار را می‌کردم؟ می‌گفتم: هنوز پانزده ساله نشدم. خیلی میوه ی خوردم. پانزده سالگی طلبه شدیم دیدیم نوشته: کسانی که مال مردم را خوردند، باید صاحبش را راضی کنند گرچه در کودکی باشد. رفتیم درخت‌هایی که می‌شناختیم گفتیم: ما از این درخت میوه خوردیم و فرار کردیم. پول را بگیر و حلال کن. اکثراً نگرفتند و تک و تایی هم پول را گرفتند و فرار کردند. 26 شرط دارد. هرکس ی کرد، شاید از دو میلیون یکی دستش قطع شود. از این 26 شرط سه شرط را بگویم. ی را دستش را قطع می‌کنند که دیوار خراب کند. از درون مسجد چیزی را برداشت رفت ی نیست. هست می‌گیرند و زندانی هم می‌کنند اما دستش را قطع نمی کنند. چون قفل نکشیده و آمده به مسجد یک چیزی را برداشته و فرار کرده است. از بازار، تیمچه، خیابان، حمام، پادگان، حسینیه، دانشگاه، از هرکدام از اینها چیزی برداشت رفت، تا دیوار خراب نکرده و قفل نشکسته دستش را قطع نمی‌کنند. دوم اینکه دو تا شاهد عادل هم باید ببینند. تو اگر عادل هستی و می‌بینی دارد قفل می‌کشد، تو چه عادلی هستی؟ نهی از منکر کن. داد بزن! آنجایی که قفل می‌کشد و دو تا عادل هم نگاهش می‌کنند، این یعنی چه؟ یعنی اسلحه دارد و جامعه هم خفقان است و جرأت نهی از منکر نیست. سوم اینکه اگر را گرفتند، گفت: آیه وَ السَّارِقُ‏ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) اگر به گوشش نرسیده دستش را قطع نمی‌کنند. باید حکم خدا به گوشش رسیده باشد. 26 شرط دارد ولی شما باید کجا این را یاد بگیرید، جزء جلسات تبلیغی، کلاس، عزاداری. منتظر آموزش و پرورش نباشید. تعلیمات دینی یک ذره ممکن است اثر کند، معارف دانشگاه یک مقدار ممکن است اثر کند. اگر بچه‌هایتان می‌خواهید دین داشته باشند، باید خرجش کنید. مسجدهای ما پیرمردها با یک جوان شریک شوند. رو دروایسی نداریم.
من از حضرت آقای جعفری خیلی خوشم آمد. آمد در نماز جمعه گفت: هرکسی یک بازنشستگی دارد، من هم پیر شدم و بازنشسته هستم. من الآن محافظ دارم نه بخاطر اینکه تروریست است. ترور الحمدلله نیست. حرف‌ها یادم می‌رود و هی می‌گویم: من این را گفتم و نگفتم؟ این با من است که حرف‌هایم یادم نرود. آدم به جایی اینطور می‌رسد. امام یکبار فرمود: خدا حافظه را از من گرفت یک ربع ساعت فکر کردم و یادم رفت اسم من روح الله است. اگر امام گوینده نبود می‌گفتیم: نمی‌شود. دیگر آدم اسم خودش را یادش نمی‌رود. ولی نه، امام فرمود: من اسم خودم را یادم رفت. آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی از علمای درجه یک مشهد بود. یک روز رفت درس بدهد، روی منبر نشست و هی نگاه کرد، پایین آمد و گفت: تمام علمم پرید. هیچی برای گفتن ندارم. یک آیت الله بود، امام امام بود. بنابراین یک جلساتی باید باشد نه مراسم، افتتاحیه و اختتامیه و سمینار و اینها همه دم طاووس است و جلال و جبروت است، هیچی درونش نیست. طاووس هم گوشتش حرام است و هم تخمش حرام است ولی خوب بخاطر دمش. این جلال و جبروت است.
3- برنامه‌ریزی برای پاسخ‌گویی به شبهات
واقعاً یک جلسات جدی باید باشد. خود فضلای منطقه دور هم جمع شوند، هفته‌ای یک روز، دو روز، بگویند: آخرین شبهه را چه کسی شنیده جوابش چیست؟ تعزیه خوان‌ها. اینجا تعزیه هم هست؟ هست؟ تقریباً. تعزیه خوان‌ها شب عاشورا تمرین می‌کنند. چه کسی شمر شود، چه کسی ابالفضل شود. تمرین می‌کنند. ما طلبه‌ها هم باید تمرین کنیم. اگر چنین شبهه‌ای بود جوابش چیست؟ هم طلبه‌ها باید مجهز شوند، درسهای حوزه لازم است اما کافی نیست. درسهای حوزه را باید خوب خواند ولی کافی نیست. یک جمعی باید دلشان به حال نسل نو بسوزد. گاهی آدم یک چیزهایی از بچه‌ها می‌بیند از درون می‌سوزد. یک بچه کوچولو شاید قد این آقازاده باشد. بلند شوید بایستید. شاید قد این بود. بفرمایید. آمد گفت: آقای قرائتی این گچی که پای تخته می‌نویسی، ته گچ را به من بده! گفتم: ته گچ را برای چه می‌خواهی؟ گفت: چون با نوکش قرآن نوشتی این گچ تبرک شده است. آن گچی که نوکش قرآن نوشته است تهش را هم می‌خواهم من داشته باشم. هرچه به این بچه نگاه کردم و گفتم: این در دانشگاه بوده! در حوزه بوده، والله بخدا من 55 سال است هستم، این حرف‌ها نه در دانشگاه هست و نه در حوزه! فطرت پاک. بچه‌ها گل هستند ولی ما اینقدر که به کفش‌شان می‌رسیم، به مغزشان نمی‌رسیم. اگر کفش بخریم به هر قیمتی جیغ نمی‌کشیم اما اگر گفتیم: این کتاب مطهری هفتاد تا شبهه را جواب می‌دهد، چند است؟ هفت هزار تومان، هفت هزار تومان؟ هو. کفش می‌خریم چهل هزار تومان، کتاب بخریم. یعنی برای پا چهل تومان خرج می‌کنیم، برای مخ خرج نمی‌کنیم.
یک کسی به امام صادق گفت: عمامه شما چقدر است؟ گفت: مثلاً هزار دینار، هزار درهم! گفت: اسراف نیست؟ آدم‌های فضول هستند. اسراف نیست؟ امام فرمود: داماد شدی؟ گفت: بله، گفت: چقدر مهریه دادی؟ گفت: هزار درهم، گفت: تو هزار درهم خرج پست‌ترین عضوت کردی، من هزار درهم خرج بهترین عضوم کردم! حالا ما می‌خواهیم ده هزار تومان کتاب بخریم جیغ می‌زنیم. پنجاه هزار تومان، صد هزار تومان، کمتر یا بیشتر کفش می‌خریم. یک مقداری به فکر نسل نو باشیم. اینها امانت هستند. در این جلسات باید جواب داده شود. چه گفتم؟ بدعت، تهمت، تفسیر به رأی، حدیث جعلی، القای شبهه، رکود مساجد.
4- تضعیف مرجعیت دینی
کنار زدن اهل‌بیت، خلیفه دوم گفت: هیچکس حق ندارد از پیغمبر حدیث نقل کند. صد سال نقل حدیث از پیغمبر ممنوع بود. فقط هرکس دین دارد قرآن بخواند. خدا رحمت کنید شهید علامه امینی را، می‌گفت: من تنهایی نمی‌گذرم، حضرت علی می‌خواهد بگذرد، بگذرد. حضرت زهرا بگذرد. من نمی‌گذرم! گفتند: چرا؟ گفت: من یک طلبه هستم، عبدالحسین امینی، صد سال از حدیث محروم شدم. کنار زدن اهل بیت،
تحقیر مرجعیت! چرا پولمان را به ها می‌دهیم؟ برو بده به ی که دوستش داری. کسی گفته: پولت را به کدام بده! آقا شما خمس را باید بدهی، زکات را هم باید بدهی، منتهی ی را که قبول داری به او بده. همان مرجعی که خودت انتخاب کردی. دکان نیست، وظیفه است. بگو: خودم می‌دهم، خودت نفس داری. بنده مرجعی دارم شب بیست و سوم که شب سال مالی من است، حساب می‌کنم اگر زیاد آورده باشم به مرجعم می‌دهم. خانه مرجعم رفتم، گفت: مگر خودت فقیر سراغ نداری؟ گفتم: خیلی. گفت: خودت بده. گفتم: نمی‌دهم. می‌خواهم شما بدهید. من اگر فقیر خواستم از جیب خودم می‌دهم. گفت: چرا؟ گفتم: من نفس دارم، ممکن است از این سید خوشم بیاید، بدهم. از آن سید بدم بیاید به او ندهم. آنوقت خمس فدای نفس من شده است. شما نفس نداری، هوس نداری، هرکس را تشخیص می‌دهی بین خودت و خدا بده. من اگر فقیر دیدم خودم می‌دهم. مردم باید دستشان در دست مجتهد عادل بی هوس باشد که امام زمان فرمود: وقتی من نیستم فقیه عادل بی هوس، تحقیر مرجعیت!
الآن درباره عراق بحث نخست وزیری است. امروز نخست وزیر عراق آمد گفت: چون مرجعیت فرموده: اینهایی که قبلاً نخست وزیر بودند خودشان را کاندیدا نکنند، من به فتوای مرجعیت خودم را کاندیدا نمی‌کنم. ما یک کشور اینطوری می‌خواهیم. شیر نفت را ببندید. حرف‌های امام در آخرهای زمان شاه است. شیر نفت را ببندید، بستند. کمر اقتصادی شاه شکسته شد. سربازها از سربازخانه‌ها فرار کنند. فرار کردند و کمر نظامی شاه شکسته شد. با دو تا فتوا کمر شاه را می‌شکنند. این حزب‌ها نمی‌توانند پیاز را کیلویی یک قران ارزان کنند، یون ما نمی‌توانند پیاز را کیلویی یک قران ارزان کنند. ولی فتوای امام است که هشت سال جوان‌ها را جبهه می‌فرستد بدون اضافه کار. الآن به یک نفر می‌گویی: عطسه کن، می‌گوید: اضافه کار! می‌گویی: سرفه کن، می‌گوید: اضافه کار! مرجعیت نباشد مرده شور هم بخواهد مرده بشوید محاسبات اقتصادی می‌کند و می‌گوید: اگر مرده چاق است کیلویی می‌شوید. اگر مرده بلند است متری می‌شوید. اگر مرده بچه است عددی می‌شوید. یک فتوا می‌خواهیم که جبهه را با نشاط پر کند. تضعیف مرجعیت! ما نمی‌خواهیم بگوییم همه عادل هستند. ببخشید. ما نمی‌خواهیم بگوییم: همه معصوم هستند ولی ضریب خطا در آنها خیلی کم است.
یک کسی از من پرسید: آیا مراجع اشتباه نمی‌کنند؟ گفتم: چرا. ممکن است اشتباه کنند. خیلی از مراجع فتوایشان عوض می‌شود. ولایت فقیه اشتباه نمی‌کند؟ احتمال اشتباه در ایشان هم هست. پس چرا به ما می‌گویید: اطاعت مطلقه یعنی هرچه آقا گفت. او هم یک نفر است مثل ما اشتباه می‌کند. گفتم: بله، ما اشتباه می‌کنیم و او هم اشتباه می‌کند، منتهی اشتباه ما چند درصد است و اشتباه او. دکتر هم ممکن است اشتباه کند و یک قرص اشتباه بدهد، اما چند درصد قرص‌ها اشتباه است. در صد نسخه ممکن است یک قرص اشتباه بدهد، من در بین صد کلمه، سی تا اشتباه است. ضریب اشتباهش کمتر است وگرنه ما دنبال معصوم نیستیم. تضعیف مرجعیت!
5- ترویج منکرات و نهی از معروف‌ها
نهی از معروف، آقا نمی‌خواهد این کار را بکنید، نمی‌خواهد این کار را بکنید. خیلی دخترها می‌خواهند حجاب داشته باشند، پدر و مادر می‌گویند: نه، پسر می‌خواهد مسجد برود پدرش می‌گوید: نمی‌خواهد مسجد بروی، همین‌جا نمازت را بخوان. نهی از معروف، بهانه تراشی؛ چرا چنین است؟ چرا چنان است؟ من نمی‌دانم چطور به هرکس رسید تسلیم هستیم، به دین که رسید تسلیم نیستیم. شما در تاریخ دکترها، یک بیمار روی کره زمین سراغ دارید که وقتی دکتر می‌روید، دکتر نسخه می‌دهد، بگوید: آقا این قرص چرا گرد است؟ این دراز است، این لوزی است، این بیضی است، این قهوه‌ای است، این زرد است، این نارنجی است؟ چرا این قرص را یکی بخورم، دو تا بخورم، قبل از غذا و بعد از غذا؟ یک چرا می‌گویید برای اینکه آقا دکتر است و ده سال درس خوانده است. دیپلم را همه دارند. بعد از دیپلم آقای دکتر ده سال درس خوانده و پزشک شده است. ما بخاطر ده سال درس خواندن هرچه گفت گوش می‌دهیم. به خدا که می‌رسیم می‌گوییم: چرا نماز صبح دو رکعت است؟ چرا نماز مغرب سه رکعت است؟ چرا نماز ظهر را یواش می‌خوانیم؟ چرا نماز مغرب را بلند بخوانیم؟ هرچه چرا هست اینجاست. مگر ما سوادی داریم؟ چرا برگ انار باریک است؟ چرا برگ انگور پهن است؟ نمی‌دانیم چرا. ما چه چیزی بلد هستیم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: همه مردم کره زمین یک ذره سواد دارند. آیه‌اش این است: وَ ما أُوتِيتُمْ‏ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) بهانه تراشی و چرا، چراهایی که می‌گوییم.
می‌گفتند: قبله چرا عوض شد؟ به تو چه. خدا تا حالا گفته: از این طرف نماز بخوانید، بعد گفتند: از آن طرف نماز بخوانید. می‌خواهد شما را امتحان کند.
6- گسترش سرگرمی‌های ناسالم در جامعه
سرگرمی‌های ناسالم! وَ مِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيث‏» (لقمان/6) خیلی برنامه‌های رادیو و تلویزیون و خیلی از درسهایی که می‌خوانیم لغو است. درسهایی می‌خوانیم که در دانشگاه و دبیرستان و حتی در حوزه، یک درسهایی می‌خوانیم که مورد نیاز نیست. سرگرمی‌های به نظر خودمان علمی! مطرح کردن مسائل فرعی؛ گاهی یک مسائل فرعی را مطرح می‌کنیم که از مسائل اصلی بمانیم.
زمان شاه آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی و مرحوم آیت الله خزعلی و آیت الله سعیدی و دانه درشت‌ها خوزستان می‌رفتند. بحث‌های انقلابی و مهم هم شب عاشورا می‌گذاشتند که جمعیت زیاد است. آقای خزعلی می‌گفت: از پله بالای منبر رفتم شب عاشورا حرف‌های جدی را بزنم. دیدم یک کسی آمد و گفت: آقا، مگر امشب، شب عاشورا نیست؟ گفتم: چرا، گفت: هوم. زد و زد و زد. گفتم: چه شده؟ گفت: همین پشت دیوار دارند عراق می‌خورند! من از منبر پایین آمدم و مچش را گرفتم و گفتم: ببینیم چه کسی عرق می‌خورد؟ دیدیم اصلاً کسی عرق نخورده است. به این یک پولی دادند که برو فیلم بازی کن و حواس آقای خزعلی را از مسائل اصلی پرت کن! خود ما هم این کارها را می‌کنیم. داریم مطالعه می‌کنیم، نوه ما می‌آید مزاحم می‌شود، انگشتر را در می‌آورم و آنجا پرت می‌کنم که تا می‌رود انگشتر را بردارد من یک چند ساعتی مطالعه کنم! سرگرمی‌ها، مشغول کردن سر کاری، تلویزیون هم متأسفانه همینطور است. خیلی از برنامه‌های آموزش و پرورش لغو است. خیلی از برنامه‌های دانشگاه لغو است. خیلی از اطلاعات لغو است. جدول‌های رومه خیلی لغو است. بعد نگاه می‌کنی دیپلم فلج است. هیچ مهارتی ندارد، لیسانس فلج و هیچ مهارتی ندارد. باید اینها در مسجدها گفته شود و باید جلوی اینها، باید دور افراد اسلام شناس را بگیرید و اینها را برای شما بگوید. مطرح کردن مسائل فرعی.
ترویج باطل، رقیب و شخصیت تراشی، تحقیر، مسلمان‌ها نمی‌فهمند، جنس ایرانی خوب نیست. مسلمان‌ها چه هستند، شما که حریف نمی‌شوید. بنی صدر خیلی بچه‌های بسیجی را تحقیر می‌کرد، خیلی. می‌گفت: اینها عوام هستند. شهید رجایی را تحقیر می‌کرد. خودش را خیلی روشن فکر می‌دانست. اینها نمونه تهاجم‌هایی است که به نسل ما می‌شود. امروز هم از طریق فضای مجازی و ماهواره و امکاناتی است که خودتان می‌دانید.1- باید این جلسات مذهبی تقویت شود. 2- تجار بودجه بگذارند. یک کسی بیاید بگوید: آقا من این پنج میلیون را می‌دهم پنج کلاس جدی، آموزش قرآن باید راه بیافتد. مدیر محترم حوزه استان کرمان هم اینجا تشریف دارند. همه طلبه‌ها آموزش قرآن را یاد بگیرند. ما مثلاً اگر هزار طلبه در استان شما داشته باشیم، این هزار تا قبل از تابستان می‌توانستند آموزش قرآن در شانزده ساعت، ما زمان شاه خودمان این کار را می‌کردیم، شانزده ساعته آموزش قرآن را یاد می‌گرفتیم، هرجا می‌رفتیم یک مشت بچه جمع می‌کردیم و تخته سیاه و آموزش قرآن. سال اول آموزش قرآن باشد. پاسخ به سؤالات باشد. جوان‌های فعال را شناسایی کنیم. بگوییم: آقا سی تا سؤال، ببینیم کدام‌هایش را جواب داری. ببینیم. چون علم یک چیزی است و بیان علم یک چیز دیگر، داشتن برنج یک مسأله است و پختن برنج یک چیز دیگر است. افرادی هستند برنج دارند و نمی‌توانند بپزند. مشکل پخت دارند. هم باید سواد داشته باشیم، یعنی من پارچه می‌توانم به شما بدهم ولی شما می‌توانی این پارچه را عمامه کنی؟ عمامه پیچیدن فن دارد. الآن گدایی روانشناسی می‌خواهد. یک گدا دم تالار عروسی می‌ایستد و همه خانم‌ها و آقایان، آرایش کرده با دسته گل و لبخند می‌روند، این هم جلوی تالار عروس می‌گوید: انشاءالله عروسی شما مبارک باشد، به من هم کمک کنید، دختر دم بخت دارم. کلی پول می‌گیرد، یک گدا نمی‌داند کجا بایستد، می‌رود جلوی دفتر طلاق می‌ایستد. او می‌گوید: برو گمشو. او می‌گوید: ننه‌ات بود، او می‌گوید: خفه شو، بابای تو بود. به هم زن و شوهر فحش می‌دهد، او می‌گوید: بده در راه رضای خدا! می‌گویند: تو دیگر برو گمشو! گدایی روانشناسی دارد. این الله اکبر ما پنج رقم صدا رویش است. اگر شب 22 بهمن باشد صوتش این است: الله اکبر! در راهپیمایی باشد می‌گوییم: الله اکبر! نماز باشد می‌گوییم: الله اکبر، تعجب کنیم می‌گوییم: الله اکبر! مکبر باشد می‌گوید: سمع الله لمن حمده الله اکبر! یعنی یک الله اکبر است و پنج رقم صدا رویش است. برای بی حوصله‌ها چطور حرف بزنیم. برای کم حوصله‌ها چطور حرف بزنیم. برای پر حوصله‌ها،
7- شیوه‌های متفاوت دعوت نسل نو
ما پنج رقم آدم داریم. یک مشت آدم داریم مثل توت شیرین، بسیجی‌ها، قد قامت الصلاة می‌آیند، جمعه، جماعت، جبهه، دم دست هستند. با یک قد قامت الصلاه می‌آیند. همه مردم توت نیستند، که با یک تکان بریزند. بعضی انار هستند. انار حلال زاده است اما با تکان نمی‌ریزد و باید دانه دانه بچینی. بعضی‌ها را می‌روی دانه دانه بچینی تیغ هم دارد. مثل گل، بعضی‌ها اصلاً دست بهش نمی‌رسد مثل نارگیلی، اصلاً نمی‌شود از درختش بالا رفت، مثل تیر لامپ صاف بالا رفته است. حالا رفتی دورش تار است، تارهایش را پس کردی پوستش سفت است، این پیر آدم در می‌آید ولی اگر حوصله کنی قلب سفیدی دارد، مواد قندی دارد.
بعضی آدم‌ها مثل گردو هستند، گردو پشت برگ پنهان می‌شود، چوب در سرش هم بزنی پایین نمی‌آید. یعنی ما پنج رقم آدم داریم. یکی را من می‌گویم و یکی را شما بگویید. توتی، دومی چه بود؟ انار، دیگر گلی، نارگیلی، گردویی، ما فقط متوجه توتی‌ها هستیم، در مسجد می‌رویم قد قامت الصلاه می‌گوییم، هرکس آمد الحمدلله و هرکس نیامد به درک! اینکه نشد. برنامه ریزی باید برای همه داشت. افرادی هستند قبلاً ذهن اینها را خراب کردند و باید یک راهی باز کرد که. مردم حلال زاده هستند منتهی باید فرمولش را یاد گرفت. با هرکسی باید یک طور صحبت کرد. من امشب این حرف‌ها را زدم برای اینکه بگویم تهاجم به سمت بردن عقاید نسل نو زیاد است. در و دیوار بسیج شدند اعتقادات مردم را کم کنند. اعتقادات که کم شد آسان است. قرآن می‌گوید: فَخَلَفَ‏ مِنْ‏ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ» (مریم/59) بعد می‌گوید: وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ» اول نماز ضایع می‌شود و بعد دنبال شهوت می‌روند. یک کسی گفت: هواپیمای به این بزرگی را چطور می‌ند؟ یک کسی جواب داد و گفت: هواپیما تا پایین است بزرگ است و نمی‌شود ید، می‌گذارند در آسمان برود، کوچک که شد آنجا می‌ند. حالا نسل نو ما در معرض خطر است. من هم مسلمان‌تر از شما نیستم. همه ما برای نجات نسل نو مسئول هستیم و مهم‌ترین خطر، خطر ذهن است. آقای قرائتی بد از آب درآمد. باسمه تعالی به درک! یکی دیگر. ما نباید دینمان را از قرائتی بگیریم که اگر قرائتی چپه شد دین ما چپه شود. یک آقایی به جای قل هو الله» می خواست سوره نوح را بخواند. سوره نوح هم یک صفحه و نیم است و اولش این است بسم الله الرحمن الرحیم، إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً» ما نوح را برای پیغمبری فرستادیم. این آقایی که تصمیم گرفته بود به جای قل هو الله» سوره نوح را بخواند، گفت: غیر المغضوب علیهم و الضالین، بسم الله الرحمن الرحیم، انا ارسلنا نوحاً.» باقی‌اش را یادش رفت. انا ارسلنا نوحاً، انا ارسلنا نوحاً، انا ارسلنا نوحاً» هی گفت بلکه یادش بیاید. یک نفر از عقب گفت: آقا نوح نمی‌رود یک پیغمبر دیگر! (خنده حضار) چرا گیر کردی؟ نوح نمی‌رود یکی دیگر. ما نباید دین را بگوییم از آقای فلانی که اگر فلانی خراب شد، دین ما خراب شود. دینمان را از عقل می‌گیریم، از وحی می‌گیریم، هرکس درون خط بود الحمدلله و هرکس از خط خارج شد خداحافظ! به نسل نو برسید و جایش هم ایجاد جلسات جدی است. حالا اگر کسی امروز وارد شهر شما شد، استانی که این همه شهید داده است. عاشورا یک چوب کبریت است، چوب کبریت، بعد عاشورا تمام می‌شود مثل چوب کبریت چند ثانیه خاموش می‌شود. مدیریت این است که چوب کبریت تا روشن شد وصل به گاز شود. گاز وصل به غذا شود، غذا وصل به انسان شود. انسان وصل به خدا شود و این چوب کبریت تا خدا پیش می‌رود. وگرنه خود چب کبریت را نگاه کنی دو سه ثانیه، کمتر و بیشتر خاموش می‌شود. به عاشورا و رمضان نمی‌شود تکیه کرد. اینها جرقه است باید از این جرقه‌ها، جریان ساخت.
خدایا خودت نسل ما، خود ما را حفظ بفرما. شر اشرار را به خودشان برگردان. ما را دشمن شاد قرار نده. یک سلامی هم بدهیم. السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی یارتک، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و رحمة الله و برکاته»

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

 سؤالات مسابقه»

1- آیه 45 سوره اعراف به کدام شیوه دشمنان دین اشاره دارد؟
1) ایجاد انحراف در دین
2) ایجاد هرج و مرج در جامعه
3) مذاکره و به سازش کشاندن مؤمنان
2- بر اساس قرآن، اداره مساجد باید به عهده چه کسانی باشد؟
1) بزرگان و ریش سفیدان
2) نوجوانان و جوانان
3) هر دو مورد
3- مهم‌ترین انحرافی که در صدر اسلام اتفاق افتاد، کدام بود؟
1) ایجاد جنگ‌های داخلی میان مسلمانان
2) کنارزدن اهل بیت پیامبر
3) اشرافی گری و دنیاطلبی
4- دیدگاه قرآن درباره میزان دانش بشری از هستی چگونه است؟
1) اندک و ناچیز
2) بسیار و گسترده
3) غیرقابل اعتماد و پذیرش
5- آیه 6 سوره لقمان به کدام آسیب اجتماعی اشاره دارد؟
1) فساد و فحشا
2) قتل و سرقت
3) سرگرمی‌های ناسالم


واقعه عاشورا چیست ؟

روز عاشورا دهمین روز از ایام محرم است که شهرت این روز نزد شیعیان به خاطر وقایع کربلا سال ۶۱ هجری قمری است. در این روز امام حسین و یارانش در واقعه کربلا در جنگ با لشکر یزید و معاویه به شهادت رسیدند، به همین دلیل هم مسلمانان در این روزها سوگوار هستند.

روز اول محرم:

اولین روز ماه محرم شروع یک ماه عزاداری پر هزن و اندوه مسلمانان شیعه است که در این روزها مسلمانان برای اباعبدالله عزاداری می‌کنند و با اعمال اعتقادی خود آشنا می‌شوند.

در این روز امام حسین (ع) به همراه ۷۲ تن از یاران خود راهی کربلا شدند.

روز دوم محرم:

دومین روز از ماه محرم امام حسین (ع) و یارانش وارد کربلا معلی شدند و در آن جا اسب حضرت حرکت نکرد. امام پرسیدند: نام این زمین چیست؟ گفتند:”غاضریه نام دیگرش را پرسیدند گفتند: ”شاطئ الفرات اسم دیگری هم دارد؟ گفتند: ”کربلا هم می‌گویند. در این هنگام حضرت آهی کشیدند و گریه شدیدی نمودند و فرمودند: ”اللهم انی أعوذ بک من الکرب و البلاء. به خدا قسم زمین کربلا همین است. به خدا قسم این‌جا مردان ما را می‌کشند! به خدا قسم این‌جا ن و کودکان ما را به اسیری می‌برند! به خدا قسم این‌جا پرده حرمت ما دریده می‌شود. ای جوان مردان ، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست….”

روز سوم ماه محرم:

در سومین روز از ماه محرم امام حسین(ع) نامه‌ای به برای بزرگان کوفه نوشتند و آن را به قیس بن مسهر صیداوی سپردند. اما مامورین بین راه قیس را گرفتند و وقتی او بر ضد یزید و ابن زیاد سخن گفت او را به شهادت رساندند.

در این روز عمر بن سعد با شش یا نه هزار سوار برای قتل پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکرگاه ساخت و خیمه برافروخت.

روز چهارم ماه محرم:

در این روز ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به جنگ و کشتن امام حسین علیه‌السلام تحریص کرد.

روز ششم محرم:

در روز ششم محرم حبیب ابن مظاهر با اذن امام حسین (ع) برای آوردن یاور و کمک راهی قبیله بنی اسد شد. که اسدیان پذیرفتند و راهی کربلا شدند امام جاسوسان عمر سعد به او خبر داند و عده‌ای برای مانع شدن اسدیان رفتند که درگیری رخ داد و جمعی کشته شدند و جمعی هم فرار کردند.

در این روز افراد زیادی به جنگ با امام حسین (ع) حاضر شدند و لشکر بزرگی تشکیل شد. که در این روز اولین روز محاصره فرات توسط یزید انجام شد.

روز هفتم:

در ادامه خلاصه واقعه عاشورا به روز هفتم می‌رسیم. در این روز از ماه محرم امام حسین (ع) به دیدار ابن سعد و سخن گفتن با او رفت ولی خولی بن یزید چون دعوای سختی با امام حسین (ع) داشت ماجرا را به عمر سعد گزارش داد و عمر سعد نامه‎ای به ابن سعد نوشت و دستور ملاقات نکردن امام حسین و منع آب را صادر کرد.

در این روز تلخ آب را بر امام حسین و یارانش بستند چون در نامه عمر سعد نوشته شده بود که حتی یک قطره آب هم به امام حسین و یارانش نرسد. با این دستور  عمرو بن حجاج زبیدی با چهار هزار تیرانداز مامور منع آب فرات شدند، که به هیچ وجه آبی به خیمه‌گاه پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برده نشود.

روز هشتم ماه محرم:

روز هشتم ماه محرم قطره آبی در خیمه‌گاه‌ها پیدا نشد.

روز نهم و روز تاسوعا:

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه‌السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر  کثرت سپاه و لشکری که برای آن‌ها جمع شده بود خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.

در روز نهم محرم و روز تاسوعا شمر به حضرت عباس (ع) و برادرانش امان نامه آورد .شمر ملعون خود را  نزدیک خیمه پر شکوه امام حسین (ع) رسانید و فریاد زد: ”أین بنو اختنا: پسران خواهر ما کجایند؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین علیه‌السلام فرمودند: جواب شمر را بدهید اگر چه فاسق است. حضرت عباس علیه‌السلام در جواب فرمودند: چه می گویی؟ شمر گفت: من از جانب امیر برای شما امان‌نامه آورده‌ام. شما خود را به خاطر حسین علیه‌السلام به کشتن ندهید. حضرت عباس علیه‌السلام با صدای بلند فرمود: ”لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان می‌دهید در حالی که پسر رسول خدا را امان نباشد.

عصر تاسوعا وقتی امام حسین (ع) لشکر عمر سعد را آماده‌ی جنگ دید به حضرت عباس(ع) فرمودند که از آن‌ها یک شب دیگر فرصت بگیرند. ابتدا آن‌ها قبول نکردند ولی بعد قبول کردند تا یک‌روز دیگر صبر کنند.

روز تاسوعا امام حسین(ع) خطبه‌ای برای یاران خواندند و آن‌ها وفاداری خود را اعلام نمودند.

 

در روز عاشورا امام حسین(ع) به یاران خود فرمودند: که من بیعت خود را از شما برداشته‌ام و شما را به اختیار خود گذاشتم تا هر کسی بتواند برای خود تصمیم بگیرد. با این وجود یاران امام با جملاتی وفاداری و جان نثاری خود را به امام حسین بیان کردند.

روز دهم محرم و روز عاشورا:

این روز روز شهادت امام حسین و ۷۲ تن از یاران وفادارش است که همگی با لبی تشنه از دنیا رفتند


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

✌رونق تولید✌